فصل سوم : ساختار و برنامه ی عمل جنبش اجتماعی
  1. چارچوب راهبردی برای توصیف هشت مرحله ای جنبشهای مدنی
  2. جنبش اجتماعی چیست؟
  3. رویکردهای نظری به فهم جنبش های اجتماعی
  4. چرا فهم و شناخت جنبش اجتماعی برای کنشگری مدنی مهم است؟
  5. چرا جنبش های اجتماعی ظهور می کنند؟
  6. انواع جنبش های اجتماعی
  7. مراحل چهارگانه عمومی ظهور و افول جنبش ها
  8. نیاز به یک چارچوب استراتژیک
  9. برنامه ی عمل جنبش
  10. دو دیدگاه درباره ی قدرت
  11. منبع قدرت جنبش
  12. جنبش های مدنی در برابر صاحبان قدرت
  13. استراتژی های صاحبان قدرت در برابر جنبش های اجتماعی
  14. برخی از ابزارهای مورد استفاده صاحبان قدرت در استراتژی تداوم وضع موجود عبارتند از:
  15. استراتژی جنبش:
  16. استراتژی جنبش، با بازتابی از قدرت ها، باید موارد زیر را به انجام برساند:
  17. الزامات موفقیت یک جنبش اجتماعی
Organizational structure and community

چارچوب راهبردی برای توصیف هشت مرحله ای جنبشهای مدنی

فعالان فردی می توانند موفقیت های زیادی به دست بیاورند، اما تا کنون موثرترین و موفق ترین روش برای تغییر در جامعه از طریق گروه های سازمان یافته و جنبش های اجتماعی به دست آمده است. جنبش های اجتماعی یک نیروی سیاسی بی نهایت قدرتمند هستند، زیرا که می توانند از اراده جمعی و نمایندگی توده های مردم برای هدایت روند تحولات اجتماعی استفاده کنند. در این فصل به بررسی ماهیت جنبش های اجتماعی، ارزش های اصلی آن ها و ویژگی های لازم برای موثرتر شدن حرکت اجتماعی در دستیابی به تحولات و تغییرات اجتماعی می پردازیم.

"هرگز شک نکنید که گروه های کوچکی از شهروندان متعهد و متفکر می توانند جهان را تغییر دهند، به راستی این تنها چیزی است که تا به اکنون اتفاق افتاده است." (مارگارت مید، ۱۹۰۱ تا ۱۹۷۸)

جنبش اجتماعی چیست؟

اصطلاح جنبش اجتماعی مفهوم بسیار گسترده ای است. آن به اندازه ای گسترده است که شامل سازمان های رسمی همچنین اتحادهای ناپایدار بشود و حتی برای توصیف فرآیندهای غیرسازمان یافته ی تحولات فرهنگی درون جامعه گسترش میابد. در حقیقت ممکن است که طیف وسیعی از عوامل مختلف در یک جنبش اجتماعی از جمله افراد و گروه های سازمان یافته و غیرسازمان یافته وجود داشته باشد. معمولا یک جنبش اجتماعی ویژه براساس ارزش های آن و موضوعاتی که در ترویج آن فعال است، شناخته میشود. برخی نمونه های خوب از جنبش های اجتماعی شناخته شده، جنبش های صلح جهانی، محیط زیست، فمنیسم و جنبش حمایت از حقوق حیوانات را شامل میشود. هر یک از این جنبشهای اجتماعی کاملا پیچیده است و از گروه های متعددی تشکیل شده است. که در بخشی از ارز شها، البته نه همه ارزش ها مشترک هستند. جنبش های اجتماعی با استفاده از اراده جمعی و نمایندگی مردم برای هدایت روند تغییرات اجتماعی، به طور موثری شکاف بین افراد و دولت را پر می کنند. جنبش های اجتماعی قدرت چشم گیر خود را در گذشته به اثبات رسانده اند و همچنان جایگاه خود را بعنوان ابزاری اساسی، که می تواند مردم را از سطح پایه بمنظور مقابله با قدرت فزاینده دولت و شرکت های بزرگ سازماندهی کمک کند، حفظ کرده است. در بررسی جنبش های اجتماعی به ارزش های اصلی این جنبش ها خواهیم پرداخت.

در کتاب انجام دموکراسی، نویسنده اثر، بیل مویر یک جنبش اجتماعی را چنین تعریف می کند: "اقدامات جمعی که در آن به مردم طی سالها و دهه ها هشدارمی دهند، آموزش داده می شوند تا برای به چالش کشیدن صاحبان قدرت و کل جامعه جهت جبران مشکلات اجتماعی یا شکایات و بازگرداندن ارزشهای حیاتی اجتماعی بسیج شوند ". جنبشهای مدنی با درگیر کردن مستقیم توده مردم در فرایند سیاسی، در مفاهیم مختلف قدرت دقیق میشوند و برخی از کارکردهای قدرت در حکومت بر مردم، حکومت توسط مردم و حکومت برای مردم را مورد بررسی، توسعه و استفاده قرار می دهند.

قدرت جنبش مستقیما آن نیرویی است که کف خیابان و جامعه برمی خیزد. بنابراین دغدغه اصلی جنبشهای مدنی، مبارزه بین جنبش و صاحبان قدرت برای جذب قلب ها، ذهن ها(افکار و اندیشه ها)و پشتیبانی فعال اکثریت عظیم توده مردم است که در نهایت قدرت حفظ وضع موجود یا ایجاد تغییر را دارند. احیای دموکراسی باید از طریق «قدرت مردم»صورت بپذیرد. افزایش قدرت متمرکز دولت همراه با استفاده جدید از رسانه های جمعی برای انجام فرآیند سیاسی، مشارکت مؤثر شهروندان را در فرایند تصمیمگیری از بین برده است. صاحبان قدرت متمرکز اکنون تصمیماتی را به نفع اقلیت كوچك اتخاذ میكنند، در حالی كه همزمان به منافع عمومی ضرر میزنند و هم باعث تشدید معضلات اجتماعی می شوند اما مردم قدرتمندند. در نهایت قدرت و توده مردم است که تعیین کننده و سرنوشت ساز خواهد بود. تاریخ پر از مثال شهروندان الهام گرفته ای است که با ورود به جنبش های مدنی به تحولات اجتماعی و سیاسی حماسه می آفرینند و تحولات شگرفی را در جامعه خلق می کنند.. صاحبان قدرت این را میدانند؛ آنها می دانند که قدرتشان به حمایت مردم یا تبعیت توده ی مردم از آنها وابسته است. جنبش های خشونتپرهیز مدنی ابزاری قدرتمند برای حفظ دموکراسی و ایجاد جامعه ای است که به حل مشکلات/مسائل اساسی اجتماعی بپردازد. چنین جنبشهایی برای شهروندان امکان به چالش کشیدن مراکز قدرت را فراهم میکنند به آنان امکان میدهند که در فرآیند تصمیم گیری جامعه نقش داشته باشند؛ به ویژه در مواقعی که مجراهای عادی برای مشارکت سیاسی آنها ناکارآمد یا بسته باشد جنبش های مدنی، شهروندان و افکار عمومی را به چالش میکشد تا صاحبان قدرت و کل جامعه را برای رعایت ارزشها و حساسیتهای مشترک جمع و رفع مشکلات اجتماعی به چالش بکشد. در بهترین حالت، جنبش ها، شهروندانی توانمند خلق میکنند و مکان قدرت سیاسی و اجتماعی را از نخبگان قدرت و نهادهای مرکزی به شبکه ها و گروه های جدید مردمی کف خیابان و جامعه تغییر می دهند.

رویکردهای نظری به فهم جنبش های اجتماعی

جنبش های اجتماعی متشکل از گروههای هدفمند، سازمان یافته مشتاقی است که برای یک هدف مشترک کار می کنند. این گروهها گاه به دنبال ایجاد تغییر هستند مثل: جنبش اشغال وال استریت، بهار عربی و گاه در برابر تغییر مقاومت می کنند(جنبش های ضد جهانی سازی)، یا درصدند یک صدای سیاسی مثل جنبش حقوق برابر سیاهان را بلند کنند. جنبش های اجتماعی تغییرات اجتماعی را خلق می کنند. کمپین های گرس روت[توده ای] تلاش کرده اند تا تغییرات ضروری و تامین نیازهای اجتماعی را قطعی کنند. به این ترتیب جنبش های اجتماعی تغییرات اجتماعی را تحت تاثیر خود قرار داده اند. جامعه شناسی به این لحظات و مواقع نگاه می کند و معمولا سه دیدگاه کلی در باب این تغییرات وجود دارد:

بسیار مناسب است که برای فهم جنبش های اجتماعی دسته بندی های نظری در اختیار داشته باشیم. این دسته بندی ها را در سه دسته ساختاری(structural)، عاملیت یا کارگزار(agency) و ترکیب این دو رویکرد در رویکردهای تلفیقی1 (constructivism) قابل دسته بندی است.

١.رویکرد ساختارگرا

در رویکرد ساختارگرا که به رویکردهای کارکردگرا نیز معروف است چارچوبی را به ما معرفی می کند که در قالب آن ما جامعه را همانند یک سیستم پیچیده می بینیم که بخشهای آن با همدیگر در ارتباط هستند. کارکرد این بخشها ایجاد یک ثبات و ساختن همبستگی اجتماعی است. در این رویکرد سراغ کارکرد این بخش ها و ارتباطشان با یکدیگر و تاثیرشان بر رفتارها و الگوهای جمعی اجتماعی می رویم. بطور مثال نهاد خانواده، جامعه محلی، سازمان های مذهبی، برخی آئین ها، سنت ها و غیره را می توان در رویکرد ساختارگرا سراغ گرفت و به تحقیق درباره آن پرداخت. در رویکرد ساختارگرا عملکردهای اجتماعی مثل آموزش بسیار مهم است و برای شناخت یا ارزیابی جامعه در مسیرهای اجتماعی شدن، آموزش و موقعیت اجتماعی نقش آفرینی می کند. در این رویکرد ما به نظریه های کلانی همچون نظریه ی محرومیت2، بسیج منابع3، تئوری فرصت های سیاسی و یا تئوری چندعاملی قرار مجهز هستیم. در رویکردهای ساختاری روابط کلان سیاسی و وضعیت اقتصادی و چارچوبهای اجتماعی همواره اضلاع تحقیقاتی ما هستند.

رویکرد ساختاری در جامعه شناسی تصویری بزرگ از ظهور جنبش ها را مدنظر دارد و همه جنبه های جامعه را از منظر سلامت و کارکرد درست اجزا جامعه در کنار هم و در پیوستگی با هم می گذارد. یک ددیگاه کارکردگرا بر این تمرکز می کند که چرا جنبش های اجتماعی بوجود می آیند و چرا تداوم پیدا می کنند و به چه هدف اجتماعی خدمت می کنند.درواقع از دیدگاه کارکردگرایی یا همان ساختاری جنبش های اجتماعی زمانی که ناکارکردی در روابط بین سیستم اجتماعی سیاسی اقتصادی فرهنگی تفاق می افند، ظهور می کنند.جنبش های کارگری در قرن نوزدهم توسعه پیدا کردند آنهم درست زمانی که دیگر نظام اقتصادی قادر به ادامه کار نبود و نظام توزیع ثروت و منابع از کار افتاده بود و کارگران دستمزد کافی برای تامین خانواده خود نداشتند. همزمان وقتی خود جنبش های اجتماعی را مطالعه می کنیم، کارکردگراها عمر جنبش های اجتماعی را تا زمانی می بینند که آنها که به اهداف اولیه خود میرسند.

نظریه محرومیت4 یکی از نظریه مطرح در رویکرد ساختار گراست. این نظریه بحث محرومیت نسبی و محرومیت مطلق مطرح است. بنابر نظریه محرومیت مطلق جنبش های اجتماعی زمانی آغاز می شوند که مردم قادر به تامین غذا، سرپناه، یا نیازهای ابتدایی و عادی اولیه خود نباشند.وجود فاصله شکاف بزرگ ثروت در جامعه با اینحال به این معنا نیست که الزاما در آن جامعه جنبش اجتماعی ظهور خواهد کرد.جنبش های اجتماعی شامل جنبش های انقلابی فقط در نتیجه محرومیت یا نابرابری رشد نمی کنند بلکه انتظارات یا باورهای اخلاقی مرتبط با برابری و عدالت اجتماعی نیز می تواند موتور این جنبش ها باشد.5 شرایط زندگی و محدودیتهای سیاسی زمانی غیر قابل تحمل می شود که مردم مشکلات را نسبت به آن وضعیتی که فکر می کنند باید باشد، غیر قابل قبول می بینند. این مدل از محرومیت توضیح می دهد که چگونه افراد فراتر از موقعیت های شخصی به جنبش ملحق می شوند و خواهان تغییر هستند.6

تئوری بسیج منابع7در این تئوری مردمی که دارای انگیزه ی سر و شکل دادن به یک جنبش اجتماعی هستند باید دسترسی به منابع ضروری برای موفقیت داشته باشند.8 منابع لازم همچون پول، رهبران مسلط، شبکه های اجتماعی، حمایت افراد قدرتمند و سرشناس و کمک سایر افراد فعال در دیگر جنبش های اجتماعی هم بسیار سرنوشت ساز است. بطور مثال جنبش حقوق برابر سیاه پوستان در امریکا از کمک کلیساها و دیگر چهره ها حوزه عمومی هم بهره برد.

تئوری فرصتهای سیاسی9این رویکرد که گاه با نام تئوری فرآیند سیاسی(political process theory)10 نیز شناخته می شود، بر این تاکید دارد که بستر سیاسی نقش اصلی توضیح، فهم و تاثیرات جنبش های اجتماعی را داراست. جنبش های اجتماعی زمانی پدیدار می شوند که شرایط سیاسی برای موفقیت آنها مناسب باشد.به عبارت دیگر مردم زمانی جنبش اجتماعی را پیش می برند که درک کنند اقلیم سیاسی به آنها اجازه می دهد بطور موفق توانایی سازماندهی داشته باشند و به اهدافشان هم برسند. نباید فراموش کرد که در عین حال جنبش اجتماعی حاضردر صحنه اجتماعی اغلب تلاش می کند از نفوذ خود برای مساعدتر کردن فضای سیاسی استفاده کند. تئوری فرصت های سیاسی دقت می کند ببیند چگونه محیط سیاسی خارجی با جذب، بسیج مشارکت کنندگان و دسترسی به منابع جنبش اجتماعی را تسهیل می کند.11

تئوری چند عاملی12 با وجودی که معمولا جنبش های اجتماعی را با نگاهی به عوامل ساختاری همچون رویکردهای بالا تحلیل می کنند تئوری چند عاملی بدنبال توضیح گسترده جنبش های اجتماعی است.13 تئوری چند عاملی سملسر نظریه ای وسیع برای یک فهم جامع از جنبش های اجتماعی است.14 این تئوری نه تنها جنبش های اجتماعی بلکه رفتار جمعی مثل شورش ها یا ترس عمومی، و خیزش سراسری را نیز تحلیل کند. این چارچوب تحلیلی برای مطالعه اقدامات دسته جمعی است.

در همین راستا جنبش های اجتماعی را از منظر تضاد و مناقشه هم مورد بررسی قرار می دهند. از این منظر می توان دید که چگونه نابرابری به ظهور جنبش های اجتماعی می انجامد و چگونه تغییر اجتماعی امری مداوم و سرعتی اساسا غیر قابل اجتناب دارد. در واقع تضاد و مناقشه در ذات مسائل و روابط اجتماعی است. در این دیدگاه مبارزه با نابرابری هر روزه و نیازمند سازماندهی های مجدد و مستمر است.

٢.رویکرد عاملیت/کارگزار

دسته دوم رویکردهای عاملیت یا کارگزار محور است. این رویکرد به مسائلی همچون تعریف خود افراد از خویشتن شان، دگرگونی های فرهنگی، زبانی، باوری و بحث های هویتی می پردازد. رویکردهای کارگزار محور افراد و نخبگان را پایه اصلی تحولات اجتماعی می گیرد و با مسائل فرهنگی و دگرگونی های آن از نزدیک درگیر است. جنبش های هویتی دهه ٧٠ در اروپا و بویژه می ٦٨ در فرانسه به عنوان جنبش هایی که حامل ایده عصیان نسل جوان علیه ارزشهای سنتی و پدرسالاری بود، زمینه جدیدی را برای بررسی جنبش های اجتماعی متکی بر فرد باز کرد.

این رویکرد به جنبش های اجتماعی از منظر هنجارها و تاکتیک ها و انگیزه های افراد و نخبگان در پیوستن به آنها می پردازد. مثلا اینکه جنبش اجتماعی از بستر احساس یا ادراکی مبتنی بر نارضایتی یا محرومیت آغاز شود اما مردم کاملا به دلایلی ممکن است که به جنبش ملحق شوند که ربطی به دلایل اولیه تشکیل آن ندارد. ممکن است ابتدا مردم فقط احساس همدلی داشته باشند، یا چهره ای را در جریان این جنبش می شناسند و با آن همراه می شوند افق تعامل نمادین اثرگذاری های روزمره جنبش های اجتماعی را بررسی می کند. مفاهیم و معانی جدید را می کاود و چرایی اتصال افراد به جنبش و چگونگی پیوند خوردن تجربه های فردی به جنبش را بررسی می کند.

نظریات مبتنی بر عامل/کارگزار را غالبا تحت عنوان جنبش های جدید اجتماعی و با نظریه پردازی های آلن تورن می شناسیم. رویکرد تورن به ما نشان می داد چگونه بحران های فردی /هویتی/ فرهنگی تبدیل به نیرویی اجتماعی برای تغییر می شود. در کانون توجه این دست رویکردها مسئله لایف استایل و باورهای افراد هم بود. در فاصله دهه ١٩٧٠ تا فروپاشی عصر دوقطبی یعنی ١٩٩٠ رویکرد عامل/کارگزار رویکرد غالب برای فهم جنبش های اجتماعی بود. در تئوری جنبش های جدید اجتماعی(new social movement ) آلن تورن بحث هویت های اجتماعی و نیاز به ساماندهی برای بیان دسته جمعی این هویت ها اهمیت پیدا می کند. به جای عوامل ساختاری مثل دولت، روابط ساختاری یا شاخص های اقتصادی بعد از دهه ٧٠میلادی جنبش های دانشجویی همچون جنبش می ٦٨، جنبش حقوق همجنسگرایان دهه٧٠ شکل های جدیدی از سازماندهی های جنبشی هویت/ سبک زندگی محور و متکی به نظام ارزشها و باورهای شهروندان ناراضی را به نمایش گذاشتند. در جریان این جنبش ها صحنه برخورد طبقات اجتماعی جای خود را به مقابله با ارزشهای خانواده سالاری، مردسالاری، الگوهای تاریخی سیاسی مثل احزاب یا کهنسالان سیاسی و الگوهای اخلاقی کلاسیک داد.

تئوری رهبری15 از جمله رویکردهای عاملیت محور به ظهور جنبش های اجتماعی است. این تئوری تاکید می کند که ظهور و موفقیت جنبش های اجتماعی نیازمند ظهور رهبران استثنایی است. این رهبری میتواند اشکال مختلف داشته باشد:16 رهبری کاریزماتیک که توسط گروه بزرگی از مردم دارای مقبولیت است و بلحاظ عاطفی کلام و رفتارش الهام بخش و اثرگذار است و جنبش را مبارزه ای اخلاقی ضروری نشان می دهد و آن را هدایت می کند. رهبران فکری یا روشنفکر که سعی می کنند با توضیح مساله ریشه های بحران و ضرورت تغییر و اقدام برای دگرگونی شرایط را هدایت کنند.

٣.رویکردهای تلفیقی

بعد از افول رویکردهای عامل/کارگزار تدریجا رویکردهای دسته سوم موسوم به رویکردهای تلفیقی (ساخت و عامل) ظهور می کند. رویکردهای تلفیقی متاثر از وضعیت جهانی شدن، در حالی ظهور می کند که از یک سو ساختارهای سیاسی و روابط اقتصادی دچار دگرگونی های زیادی شده است و از سوی دیگر جهانی شدن سبک زندگی و ارزشهای حاکم بر هویت های فردی را هم دستخوش تغییر کرده است. کنار هم گذاشتن تاثیرات و برهم کنش های میان ساختار [عملکرد] و عامل[هویت و ارزش های فرد] فرصت دیگری بود برای فهم همزمان تغییرات کلان ساختاری و تحولات کارگزارها در بستر تحولات اجتماعی که قار بود با این رویکرد فهم شوند.عمده جنبش های اخیر بعد از دهه ٩٠ را می توان در دسته ی سوم قرار دارد. لوندبرگ در توصیف وضعیت معاصر ما می گوید:«جنبش های اجتماعی واحدهای داوطلبانه ای شامل افراد متعهد هستند که به شکل فعالیت های هماهنگ برای تغییر باروها، رفتارها و روابط اجتماعی در درون یک جامعه بزرگ فعالیت می کنند.»17

با اینحال رویکرد مهم دیگری نیز از آصف بیات در خصوص جنبش های اجتماعی با نام « ناجنبش های اجتماعی» توجه زیادی را در دهه گذشته به خود جلب کرده است. این نگرش به ویژه در مورد جنبش زنان و برخی جنبش های اعتراضی دیگر مانند جنبش کارگران، جنبش جوانان و دانشجویان در ایران معتبر است. به این صورت که جنبش هایی که اگرچه بر حسب تعریف کلاسیک نهاد، رسانه، حزب نماینده، سخنگوی یا رهبر مشخص و اعتراضات برنامه داری ندارند اما در مجموع حرکت های پراکنده و بیشماری توانسته اند این گروهها را نمایندگی کنند. این جنبش ها در مجموع کنش های دسته جمعی هستند که از جانب کنشگران غیر متشکل و غیردسته جمعی ظهور می کنند.

گستره وجود این ناجنبش ها بنظر می رسد در خارج از ساحت سیاست است. یعنی افراد نه مثل رویکردهای ساختاری متاثر از فشارهای ساختاری و اختلال عملکرد آن است، و نه صرفا همانند رویکرد عامل/کارگزار جنبه هاب شخصی هویتی و فرهنگی مورد توجه قرار می گیرد. این ناجنبش ها معمولا سیاسی نیستند اما کانال سیاسی شدن شان به سیاسی شدن زیست روزمره شان مربوط است.

به گفته بیات:«هیچ کسِ به خصوصی ناجنبش نمی سازد، ناجنبش ساخته می شود. قضیه یک پروسه پیچیده ساختاری است که توسط تعداد زیادی از افراد با هویت مشابه که ضرورتاً کاری به سیاست ندارند با ایجاد کردن شبکه های انفعالی به وجود می آید. ناجنبش به لحاظ فرم و ماهیت شبیه بخار است، نرم است، فرّار است و همه جا هست. به دشواری می توان دستگیر یا احاطه اش کرد.»18

وضعیت ناجنبشی بودن حرکتهای بزرگ اجتماعی بویژه در سالهای اخیر بیشتر ورد توجه قرار گرفته است. بعد از بحران اقتصادی ٢٠٠٨ که جنبش هایی در گوشه گوشه ی دنیا علیه شرایط اقتصادی بوجود آمد، فضای جدیدی برای طرح مسال هویتی و فرهنگی هم پدید آمد. در واقع در تلفیقی از فاکتورهای ساختاری و بروز اختلالهای کارکردی، مسائل هویتی و فرهنگی بویژه رابطه مردم با نهادهای کلاسیک و گاه سنتی سیاست مثل احزاب، رسانه ها و برخی گروههای جامعه مدنی دچار تحول شد.

جنبش اشغال وال استریت، جنبش سبز ایران، بهار عربی در شمال افریقا، جنبش M15 اسپانیا، انقلاب آشپرخانه ایسلند ٢٠٠٨ همگی خبر از ظهور طیف جدیدی از جنبش ها را می دادند. این جنبش ها در عین حالی که در اعتراض به وضعیت اقتصادی، روابط و مناسبات سیاسی حاکم بر جوامع بود و وجوهی ساختاری داشت، همزمان بیان هویتی از شهروندان جدا افتاده از سیستم، مورد بی توجهی و بسیار سرکوب شده نیز بود. جنبش جلیقه زردها در فرانسه همزمان که فریاد اعتراضی به سندیکاها و احزاب سیاسی بود، می توانست جنبشی هویتی از افرادی که بشدت مرد بی توجهی و انکار گروههای سیاسی هستند نیز تعبیر شود. نقش فناوری و بویژه ارتباطات آنلاین و سازماندهی های آنلاین برای اولین بار وارد معادلات جنبش های اجتماعی می شود. بحث گروههای سنی بسیار جوان و عدم وابستگی به احزاب کلاسیک از جمله ویژگی های بسیار مهم جنبش هایی است که عده ای آن را جنبش های پست مدرن می خوانند. 19

چرا فهم و شناخت جنبش اجتماعی برای کنشگری مدنی مهم است؟

جنبش اجتماعی تلاش مداوم و سازماندهی شده است که شامل سازماندهی تعداد بالایی از مردم برای کار کردن و مشارکت در ایجاد تغییر یا شکل دادن مقاومتی در برابر موضوعی سیاسی یا بیعدالتی اجتماعی است بصورتی است که ضرورتا باید تغییر اجتماعی اتفاق بیافتد. جنبش های اجتماعی مهمترین رویدادهایی است که در تاریخ بشر این شکل از سازماندهی گروهی منظم عمومی را نمایان کرده است. در کنار پویش های سیاسی انتخاباتی و عمومی که معمولا نیازمند اجتماع تعداد زیادی از مردم است، جنبش های اجتماعی بدنبال تغییرات بلند مدت عمدتا فرهنگی و اجتماعی است که با نمایندگی عمومی در حوزه جامعه مدنی آن را دنبال و محقق می کند. جنبش های اجتماعی به شیوه های مختلفی دسته بندی می شوند: گاهی این جنبش ها بدنبال ایجاد تغییرات یا مقاومت در برابر تغییر است.

جنبش ها میتوانند ابتکاری (innovative) و معطوف به معرفی ارزشی جدید و رویه ای بیسابقه همچون قانونی کردن مصرف تفریحی ماریجوانا باشند. این تغییر نسبت به ویژگی های فرهنگی، الگوهای رفتاری و سیاستها و موسسات اجتماعی و سیاسی در یک کشور اهمیت پیدا می کند. جنبش می تواند وجوه محافظه کارانه ای نیز برای نیل به اهداف داشته باشد، و در مقابل ایجاد تغییرات حتی مقاومت می کنند جنبش محافظه کار اساسا می خواهد در مقابل تغییر بایستد همچون جنبش مقابله با آزادسازی ماریجوانا. جنبش ارتجاعی درصدد احیا گذشته ی باشکوه و عناصر و فاکتورهای فرهنگی منجمد شده در گذشته و حتی برگرداندن روزهای خوب گذشته است. جنبش مقابله با ازدواج همجنسگرایان یکی از این جنبش هاست.

جنبش های از این حیث که به چه جنبه هایی از جامعه برای ایجاد تغییرات نظر دارند هم قابل دسته بندی هستند:اینکه تغییرات در الگوهای رفتاری فرهنگی سیاست ها یا نهادها دنبال می شود؟ آیا تغییرات همه مردم را متحول می کند یا فقط گروه خاصی از مردم را. یک جنبش اصلاح گرا خواستار تغییرات در الگوهای رفتاری، فرهنگی، سیاست گذاری است اما در نهایت نه می تواند و نه می خواهد دست به جایگزینی چارچوب های کلان سیاسی و موسسات بزند. طرفداران جنبش های اصلاح گرا از سیاستمداران خواهان تغییر مصوبات هستند و یا دست به انتخاب نامزدهای نزدیک به انتخابهای قانونی شان می زنند و گاهی با توسل به دادگاه و رای دادگاه تغییرات مطلوب را دنبال می کنند. جنبش هایی همچون حقوق مدنی، حقوق زنان، جهت گیری جنسی، حقوق افراد دارای معلولیت، عمدتا جنبش هایی هستند که بدنبال پذیرش بیشتر و عمومی تر برای تضمین حق دسترسی به نهادهای اجتماعی هستند. اما هیچ کدامشان خواهان جایگزینی یا زیرو رو کردن موسسات و ساختارهای اجتماعی و سیاسی نیستند. جنبش های ضد جنگ و محیط زیستی نیز به نوعی جنبش های اصلاح گرا هستند چرا که خواهان تغییرات در سیاست گذاری بیش از دگرگونی های ساختاری نهادی و موسسات هستند. جنبش های انقلابی در مقایسه و برعکس خواهان تغییرات بزرگ ساختاری از طریق جایگزینی یکی یا چند نهاد کلان اجتماعی و سیاسی هستند.

جنبش های هویتخواه نیز جنبش هایی هستند که هدف اصلی شان گسترش آگاهی از مکانیسم های استیلا شامل عنصر فرهنگی سرکوبگرمثل زبان است. شکستن کلیشه ها و باورهای رایج شیوه های تفکر سنتی و صحبت کردن در مورد ابزارها و نتایج انقیاد گروهی است.20

این جنبش ها بدنبال ساختن هویت های جدید برای گروه های تحت ستم و سرکوب شده و معنای جدیدی از قدرت یابی، اعتماد بنفس، برابری و توانایی مقابله با هنجارهای و باورها و رفتارهای گروههای بزرگتر و غالب و راهی برای قدرتمند شدن آنها هستند. جنبش های هویتی در میان کسانی که درک و احساس تبعیض آمیزی از مناسبات اجتماعی دارند و هدف تبعیض بوده اند و بواسطه نژاد، ملیت یا ویژگی های ظاهری، جهت گیری جنسی، مناسبات جنسیتی، مورد این نابرابری قرار گرفته اند شاهد تلاش های مختلفی بوده است. گاهی جنبش های انقلابی و اصلاح گرا می توانند با هم همپوشانی داشته باشند و گاهی نیز نه. بعضی تحلیلگران معتقدند در نیمه اول قرن بیستم جنبش های اجتماعی عمدتا در جوامع پیشرفته صنعتی و متمرکز بر اهداف اقتصای بود. این جنبش ها عمدتا بر بازتوزیع ثروت و در آمد مبتنی بود که بازیگران اصلی آن کارگران و نیروهای کارگری شهری بودند. اما از نیمه دوم قرن بیستم اساسا شیفت مهمی در ترکیب نیروها و بازیگران اصلی جنبش های اجتماعی اتفاق افتاد. از نیمه دوم این قرن، جنبش های هویتی و جنبش هایی که بر تغییر مناسبات فرهنگی به جای تسخیر دولت یا دگرگونی اقتصاد تاکید داشتند،ظهور کردند. مطالعات جنبش های اجتماعی که با نام جنبش های جدید اجتماعی شناخته می شدند عمدتا متوجه کیفیت زندگی و ایجاد یک هویت جدید اجتماعی بودند.21 جنبش های صلح، جنبش ضد جنگ ویتنام در دهه ١٩٧٠ محیط زیست، زنان حقوق دگرباشان عمدتا جنبش های مرتبط با کیفیت زندگی بوده است. برخی دیگر نیز اساسا چنین تقسیم بندی را موجه نمی دانند و معتقدند حتی جنبش های کارگری قرن نوزدهم نیز بهرحال مطالباتی مبتنی بر بهبود کیفیت زندگی داشتند.22 جنبش های اجتماعی جدید همزمان هم بدنبال اقتصاد و هم اهداف هویتی و کیفیات اخلاقی هستند. گاهی بعضی جنبش ها بدنبال تغییر یک اخلاق یا رفتار خاصی هستند. جنبش های مبارزه با مواد بدنبال متقاعدکردن مردم در توقف مصرف مواد و ترویج پرهیزکاری در برابر مواد است.

جنبش antidrug یا say no to drugs از دهه ٧٠میلادی با هدف مبارزه با قاچاق مودمخدر درسطح بین المللی و رویکردی منع گرایانه در سطح اجتماعی سعی کرد، مبارزه با مواد را در سطح دولتی [سیاستگذاری های مقابله با مواد] و مدنی [ترویج منع مصرف] پیش ببرد. این جنبش همواره با توجه با آثار سومصرف مواد و اختلال رفتاری، افزایش جرم، انهدام روابط اجتماعی و گسترش خشونت بر منع مصرف مواد تاکدی می کرد. در ایران نیز برنامه های مقابله با مصرف مواد از دهه ٧٠ به بعد عمدتا تحت تاثیر این جنبش بزرگ بین المللی موسوم به «نه به مواد» است. جنبش امتناع abstinence نیز یکی دیگر از جنبش های اخلاقی دهه های اخیر در ایالات متحده امریکا بوده است که خواهان عدم تجربه رابطه جنسی تا ازدواج است. این جنبش با تبلیغ ترویج عشق واقعی هرگونه رابطه جنسی را به بعد از ازدواج موکول می کند. جنبش های رستگاری23 عمدتا بدنبال ترویج یکسری کدها و الگوهای اخلاقی و رفتاری جدید هستند، چشم اندازهای فلسفی و جهان بینی های ویژه ای را ساماندهی می کنند و در آن قالب از دیدگاههای اخلاقی مذهبی که برخی رفتارهای شخصی را متحول می کند، دفاع می کنند: احیاگران مذهبی مثل سلفیست‎ ها یا حتی جنبش های ایمانی جدید معمولا در همین رده قرار می گیرند.

جنبش های فراملی معمولا در بیش از یک کشور گستردگی دارند: جنبش زنان، محیط زیست، حقوق بشر و جنبش های مرتبط با دمکراتیزاسیون و البته اخیرا جنبش های ضد فساد و جنبش های بهار عربی که ناظر بر مکراسی و موقعیت شهروندی است. در میان جنبش ها ممکن است دیدگاهها یا پارادایم های مختلفی در طول زمان ظهور کند: مثلا جنبش فمینیستی جناح لیبرال یا مارکسیست و حتی پساساختارگرای رادیکال دارد. جنبش های لیبرال، هویتی، زنان، جنبش های جدید اجتماعی، جنبش های فراملی و البته موضوعی که اخیرا از آن با عنوان جنبش هسته ی جوانان بزرگسال نام می برند. در این میان ظهور کنشگری نوجوانان باعث شده است تا علاقمندان به مطالعه جنبش ها برای فهم حنبش های اجتماعی در هزاره جدید جایگاه نوجوانان و کنشگری آنها را نیز در ذیل جنبش های جدید اجتماعی مورد توجه قرار دهند.24

اینکه میان یک تجمع یا ازدحام یا تکرار تجمعات توده ای با جنبش اجتماعی تفاوت بگذاریم به ما کمک می کند تا دسته بندی نیروهای اجتماعی را دقیق تر در نظر بگیریم. نسبت نیروها را با ساختار ببینیم و حتی موقعیت خود را به عنوان بخشی از جنبش اجتماعی با جنبش ها مشابه در سطح جهانی بهتر درک کنیم. از این رو باید تاکید کرد که جنبش اجتماعی نه یک حزب است و نه گروه منافع یا لابی. این سه دسته ذکر شده موجودیت های سیاسی هستند که در نهایت به دنبال نزدیک شدن به نخبگان سیاسی و ساخت قدرت سیاسی هستند در حالی که جنبش های اجتماعی بدنبال تغییرات در ساخت سیاسی و البته دگرگونی های اجتماعی هستند. جنبش اجتماعی نه حرکت توده ای خلق الساعه است و نه ازدحام موقت جمعیت. جنبش اجتماعی در فضای میان خانواده و دولت یعنی درهمان حوزه کلاسیک تعریف شده هگلی اتفاق می افتد.25 با اینحال جنبش های اجتماعی شبیه گروههای سیاسی دارای هویت کمابیش قابل شناسایی و شبیه بهمی هستند و در روابط مناقشه آمیز و ستیهنده با قدرت درگیرند. جنبش های اجتماعی در مقایسه با احزاب موجودیت های غیر رسمی فراسازمانی و فرانهادی اما دارای جهت گیری مشخص و معطوف به هدفی تعریف شده هستند. جنبش ها می توانند معطوف به برخی سیاست های مضیق و محدود و مشخص و گاه معطوف به تحولات فرهنگی و بستری بسیار گسترده باشند. جامعه شناسی کلاسیک اساسا هر کنش جمعی را معطوف به تغییر می داند. اما با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی نیمه دوم قرن بیستم اهمیت مطالعه جنبش های جدید اجتماعی امروز این است که بهتر بدانیم افراد و گروهها تحت چه شرایطی به سمت شکل دادن یک جنبش اجتماعی حرکت می کنند.

چرا جنبش های اجتماعی ظهور می کنند؟

جنبش های اجتماعی نقش مهمی در تاریخ بشری دارند. دانشمندان علوم انسانی برآمدن، زمینه های ظهور جنبش ها را دائما بررسی می کنند و سعی دارند دریابند تحت چه شرایطی جنبش های اجتماعی گسترش پیدا می کند. یکی از رویکردهای این است که از رفتار مردم شروع کنیم و بدانیم چرا مردم تحت شرایط خاصی ناراضی هستند و چه الگوی رفتاری را نشان می دهند. گاهی بروز نارضایتی در میان مردم قابل پیش بینی است. اما زمانی این کار سخت تر می شود که پیش بینی کنیم تحت چه شرایط اجتماعی مشابه یا قابل مقایسه ای نارضایتی بوجود خواهد آمد. بطور مثال وخامت وضعیت اقتصادی معمولا موجب بروز نارضایتی استف مطالعه جنبش های اجتماعی و دسته بندی نظریات توضیح دهنده آن این کمک را می کند تا مشخص کنیم تحت چه فاکتورهایی مردم واکنش نشان می دهند و گاهی واکنش نشان نمی دهند. جنبش اجتماعی را همیشه با بروز آن نباید یکی گرفت. گاهی جنبش اجتماعی در بستر زیرین خود آماده است و فقط فرصت بروز گسترده ندارد. بنابراین با دسته بندی این رویکردهای نظری گاهی به فهم بهتر جنبش ها باز می کنیم.

انواع جنبش های اجتماعی

جنبش ها در سطح محلی، ملی و جهانی اتفاق می افتند. دیوید آبرله26 با طرح این سوال به ما کمک می کند تا تفاوت میان جنبش های اجتماعی را بهتر ببینیم. او دو سوال کلی را مطرح می کند: آنها بدنبال تغییر چه چیزی هستند و تا چه اندازه تغییر می خواهند؟ در پاسخ به این سوال پنج دسته جنبش اجتماعی قابل شناسایی است:

جنبش های اصلاحی27
بدنبال تغییرات خاصی در ساختار اجتماعی هستند. گروههای ضد تسلیحات اتمی یا گروه مادران مخالف رانندگی با الکل.

جنبش های انقلابی: بدنبال تغییر تمام زوایای نظم موجود مثل جنبش ٢٦ جولای کوبا به رهبری کاسترو، جنبش های ضد فرهنگ 1960 و گروههای آنارشیست.

جنبش رستگاری طلب28
بدنبال معنا و معنویت جدید هستند و هدفشان ترویج رشد معنوی افراد است. الکلی های بی نام، (NA)، عصر جدید، شاهدان یهوه و گروههای تندروی مسیحی معمولا در این جنبش ها قرار می گیرند.

جنبش های آلترناتیو: تمرکز بر تغییرات مشخص عمدتا فردی و شخصی دارند. با مسائل ساختاری کاری ندارند و بر باورها و عقاید افراد تمرکز دارند: جنبش خوراک آرام29 یا بچه دارشدن با برنامه، راهپیمایی یا دویدن با پای برهنه30 .

جنبش های مقاومت: درصددند تا ساختارهای اجتماعی را تغییر دهند یا مانع عمل فعلی آن شوند. Ku Klux Klan ها و جنبش های طرفدار زندگی معمولا در این دسته قرار می گیرند.

مراحل چهارگانه عمومی ظهور و افول جنبش ها

31

جامعه شناسان ظهور و افول جنبش ها را به مثابه موجودات زنده بررسی می کنند. فهم منحنی وار چرخه حیات و زندگی جنبش ها همواره به ما این امکان را می دهد که چشم انداز تغییرات را واقعی ارزیابی کنیم و نقشه ی رویارویی با مخاطرات روبروی جنبش را بویژه در شرایط سرکوب با جزئیات بیشتری ترسیم کنیم. با چنین دغدغه ای می توان چرخه زندگی جنبش های اجتماعی را از زمان ظهور تا افول شان به چهار مرحله تقسیم کرد. بلومر و تیلی چهار مرحله را در توسعه جنبش های اجتماعی مورد شناسایی قرار می دهند32:

١.در مرحله پیشا اولیه مردم از مساله آگاه می شوند و رهبران ظهور می کنند.

٢.در مرحله دوم مردم به یکدیگر ملحق می شوند با هم ترکیب می شوند نظمی را شکل می دهند و مساله مورد خواست را عمومی می کنند و بحث و آگاهی های جدیدی را در موردش برمی انگیزند.

٣.در مرحله سوم جنبش چندان به حضور توده ای مردم نیاز ندارد چون تا حد زیادی سازمان و نهادهای خود را ساخته است. تبدیل به سازمان مستقری شده است و بطور خاص کارورزان و کارمندان مزدبگیری دارد. نهادی شدن نام مرحله ی سوم است.

٤.زمانی که مردم می توانند به یک جنبش عینیت بدهند و حرکت جدیدی ایجاد می کنند، جنبش موفقیت هایی را رقم می زند. گاه این موفقیت حاصل نمی شود و به شکست می انجامد، گاهی اهداف جنبش به مصادره حکومت در می آید. یعنی حکمومت شبیه خواستهای جنبش را از کانال دیگری نمایندگی می کند یا نمایندگانی را برای تحت تاثیر قرار دادن جنبش اجتماعی به کار می گیرد. گاهی جنبش را تمامی سرکوب می کند. گاه جنبش علاوه بر موفقیت تبدیل به جریان اصلی سیاسی و اجتماعی می شود و خواستهایش را تبدیل به سیاست جریان اصلی می کند. زمانی که مردم دیگر هیچ وجوهی از جنبش را جدی نگیرند، جنبش فرومی نشیند و تدریجا محو می شود.

عکس بالا مراحل ظهور تا افول جنبش اجتماعی براساس طرحی است که بلومر و ماوس و تیلی ارائه می دهند.33

بلومر این مراحل چهارگانه را با قلیان اجتماعی، تهییج عمومی، رسمی شدن و نهادی شدن تقسیم بندی کرد.34 اما با حفظ همین مراحل دیگر جامعه شناسان جنبش ها نیز با اسامی دیگر کمابیش همین مراحل را برسمیت شناختند. امروزه عموما با عنوان ظهور جنبش، ترکیب با سایر نیروهای اجتماعی، بوروکراتیک شدن و در نهایت افول جنبش این مراحل را می شناسیم. بعضی جامعه شناسان دلایلی را برای افول جنبش ها برمی شمارند: موفقیت، شکست سازمانی، مصادره، سرکوب و جایگیرشدن و غالب شدن به عنوان جریان اصلی.35

نیاز به یک چارچوب استراتژیک

اکنون مدل ها و کتابچه های عملی برای بسیاری از فعالیتهای انسان، از پخت کیک و بازی تنیس گرفته تا ترویج و حمایتگری)Advocacy ،)دستورالعملهای گام به گام ارائه می دهند. در حالی که برخی از مدل ها برای سازماندهی اقدامات خشونت پرهیز، بر اساس روش گاندی و کینگ، و سازماندهی اجتماعات، مبتنی بر آلیسکی و راس راهنمایی های مفیدی ارائه می دهند. اما هنوز هیچ ابزار تحلیلی برای ارزیابی و ساماندهی جنبش های اجتماعی وجود ندارد. فقدان یک مدل تحلیلی عملی با توصیف فرایند بر اساس مدل جنبشهای اجتماعی موفق، از قدرت کنشگران میکاهد و کارآیی جنبش های آنان را محدود میکند. بدون چارچوب راهنمایی با پویش گام به گاِم روند جنبش های مدنی، بسیاری از کنشگران قادر به شناسایی دستاوردها، تعیین اهداف بلند مدت و کوتاه مدت، توسعه استراتژیها، تاکتیکها و برنامه ها نیستند و نمیدانند چگونه باید از دستاندازهای عادی، سنگلاخ ها و دشواری های مسیر پرهیز کرد.

بسیاری از کنشگران می دانند چگونه می توان جنبش های مدنی جدیدی ایجاد کرد، اما نمی دانند چگونه میتوان جنبشی را ادامه داد و تداوم بخشید که طی روندی متوالی و پی در پی پیشرفت کند و به تغییر مثبت واقعی دست یابد. طی چند ماه یا چند سال پس از مرحله ی «برخاستن»جنبشها، بسیاری از کنشگران بدلیل نداشتن ابزار ارزیابی و سنجش موفقیت و دستاوردهای جنبش، به این نتیجه می رسند که جنبش آنها در حال فرسایش و نابودی است و تلاشهای آنها بی نتیجه مانده است.

این توالی، منجر به فرسودگی، دلزدگی، ریزش و از بین رفتن جنبش می شود. به گونه ای شگفت آوری این اتفاق شایع است؛ حتی وقتی جنبش های اجتماعی به طرز معقولی در مسیرشان، هم شتاب با جنبش های ِن شکست دست از کار می موفق گذشته در حال پیشرفت باشند، بسیاری از کنشگران به گمان شکست دست از کار می کشند! بسیاری از کنشگران با تکرار چرخه ی «برخاستن»جنبش جدیدی را از سر میگیرند تا چند صباح دیگر به «ناامیدی، دلزدگی و فرسودگی»برسند؛ در حالی که برنامه عمل جنبش می تواند کنشگران را قادر سازد تا کارگزار تغییر اجتماعی گام به گامی باشند که به پیشرفت جنبش های آنها در تمام مراحل جنبشهای مدنی کمک کند. یک مشکل دیگر نیز هست که امیدواریم برنامه عمل جنبش مرتفع کند؛ بیشتر مشکلات اجتماعی باید از طریق تغییر در سیاست ها و ساختارها در سطح ملی برطرف شود. قدرت ملی جنبشهای مدنی از قدرت گروه های محلی و اجتماعی ناشی می شود، اصلا جنبشهای ملی به اندازه ی توان سازمانهای محلی و اجتماع قدرتمندند اما غالبا نمی توانند میان تلاشهای خودشان و آنچه در سطح محلی و ملی در حال روی دادن است ارتباط برقرار کنند و به نظرشان همهچیز دور و دراز، دستنیافتنی و نامرتبط با یکدیگر به نظر میرسد. برنامه عمل جنبش، به کنشگران این امکان را میدهد که ارتباط مستقیمی میان تلاشهای خود و تأثیر آنها در سطح محلی و ملی بیابند.

برنامه ی عمل جنبش

برنامه عمل جنبش یک ابزار تحلیلی عملی است، ابزاری از جنس «چگونه انجام بدهیم»برای ارزیابی و سازماندهی جنبش های مدنی با محوریت موضوعات محلی وملی؛ که در جنبش های مختلف کارایی دارد: از جنبش های زیست محیطی، فمینیستی، حقوق مدنی و سیاسی، دمکراسی و …. و خلاصه در جنبش هایی با موضوع هایی متفاوت، ابزار مناسبی اختیار کنشگران قرار میدهد. برنامه عمل جنبش هشت مرحله را توصیف می کند که طی آن جنبش ها مدنی به طور عادی طی یک دوره سال ها و دهه ها پیشرفت خود را سازماندهی می کنند. برنامه عمل جنبش برای هر کشور نقش مردم، صاحبان قدرت و جنبش را بر اساس ساختار همان کشور ارزیابی و توصیف می کند. این برنامه، نقشه ای از مسیر طولانی جنبش های موفق را در اختیار سازمان دهندگان یک جنبش قرار می دهد، نقشهای که به کنشگران کمک میکند تا جنبش خود را در طول مسیر رهبری کنند. بیشتر جنبشهای مدنی در مرحله ی یکسانی نیستند؛ جنبشها معمولا خواستار چندین تغییر در سیاست اند و تلاش آنها برای هر خواسته در مرحله ی خاص همان جنبش است. در مسیر هر یک از خواسته ها یا اهداف اصلی جنبش، برنامه عمل جنبش را قادر می سازد تا جنبش را ارزیابی کنند و مشخص کنند که در کدام مرحله قرار دارد. کنشگران به این وسیله قادر خواهند بود که دستاوردهای قبلی را شناسایی کنند و استراتژی ها، تاکتیکها و برنامه های مؤثر را تشخیص بدهند و اهداف کوتاه مدت و بلند مدت را تعیین کنند، والبته از دست اندازهای معمول در مسیر پرهیز کنند.

جنبشهای مدنی به طور مرتب و آراسته در هشت مرحله برنامه عمل جنبش جای نمی گیرند و به صورت خطی بر اساس هشت مرحله ی برنامه عمل جنبش حرکت نمیکنند. جنبشهای مدنی بسیار پویا هستند و خواسته های مختلفی دارند و تلاش برای هر تقاضا در مرحله متفاوتی از برپویش قرار دارد. هنگامی که یک جنبش به یک خواسته اش دست می یابد بر مطالبات دیگری که در مراحل اولیه اند تمرکز می کند.

در نهایت، برنامه عمل جنبش تنها یک الگوی نظری است که از تجربه های گذشته ساخته شده است. جنبشهای مدنی نه تنها با زندگی واقعی دقیقاً مطابقت ندارند، که مراحل را نیز پشت سر هم بصورت خطی طی نمیکنند و مسیری هموار بر اساس روشی مفروض را پشت سر نمی گذارند. هدف برنامه عمل جنبش امید دادن و توانمندسازی کنشگران، افزایش اثربخشی جنبشهای مدنی و کاهش دلسردیهاییست که غالباً در فرسودگی فردی، حذف و ریزش افراد و خاموش شدن جنبش های مدنی نقش دارد.

دو دیدگاه درباره ی قدرت

بسیاری از کنشگران، همزمان دو الگو از قدرت را پیش چشم دارند: قدرت از نوع نخبگان قدرت و قدرت مردم. البته استراتژی هر یک از این دید ها حرکت موافقا گاه ها منجر به برنامه عمل جنبش شان به سوی هدفی متضاد آن دیگری می شود. الگوی نخبگان قدرت بر این باور است که جامعه، به شکل هرم سلسله مراتبی سازمان یافته است و نخبگان در رأس آن است و جمعیت انبوه نسبتا قدرت در پایین قرار دارند. نخبگان، با کنترل همه جانبه ی دولت،نهادها، قوانین، اسطوره ها، سنت ها و هنجارهای اجتماعی، منافع خود را پاس می دارند که غالباً به ضرر کل جامعه است. در این الگو، قدرت از بالا به پایین جریان دارد. از آنجا که مردم ناتوان اند، تحولات اجتماعی فقط با توسل به نخبگان رأس قدرت انجام می شود تا خط مشیهای خود را از طریق مجراها و نهادهای عادی تغییر دهند؛ مانند روند انتخابات، لابی مجلس و استفاده از دادگاه. رای دهندگان مورد هدف به عنوان یکی از صاحبان قدرت )یا جایی که قدرت درز میکند و کمی تقسیم میشود( به روش ترغیب، یا متقاعد کردن، از سوی قدرتهای موجود وادار می شوند که دیدگاه خود را تغییر بدهند یا منابع جدید قدرت را انتخاب کنند. در الگوی نخبگان قدرت، سازمانهای اصلی مخالف )اپوزسیون)در واقع سازمان های رسمی مخالفان اند

الگوی قدرت مردم، بر این باور است که قدرت در نهایت در جمعیت انبوه مستقر است. حتی در جوامعی نخبه قدرتمدار،، قدرت صاحبان قدرت وابسته به همکاری، تعهدات یا پشتیبانی عامه ی مردم است. این مدل با یک مثلث معکوس نشان داده می شود، که افراد در بالا و نخبگان قدرت در پایین اند. قدرت مردم الگویی است که از سوی جنبشهای مدنی مورد استفاده قرار می گیرد. استراتژی جنبش نه تنها با استفاده از مجراهای عادی تلاش می کند ذهنیت صاحبان قدرت را تغییر دهد، بلکه سعی در آگاهی بخشی به مردم دارد و آموزش و بسیج جمعیت ناراضی، مصمم و شورانگیز خیابان را با استفاده از ابزارهای خشونت پرهیز، بسیار فراتر از پارلمان/مجلس عادی در نظر دار د

منبع قدرت جنبش

منبع قدرت جنبش مدنی در دو ویژگی انسانی نهفته است: ؛ شرایطی که مردم عمیقاً

الف- دارا بودن حس قوی تشخیص درست از نادرست اعتقادات و ارزشهای خود را درک کرده باشند و وقتی متوجه نقض ارزشها شوند با شور و اراده شدید واکنش نشان دهند.

ب- نمادگرایی؛ ما جهان و واقعیت را تا حد زیادی از طریق نمادگرایی درک می کنیم. جنبشهای مدنی قدرت حرکت خود را از جمعیتی رنجیده، پرشور و باانگیزه به دست میآورند.

این اتفاق هنگامی می افتد که مردم تشخیص بدهند که اعتقادات، ارزشها و علائق}مشترک و{ آشکارشان به شیوه ای ناعادلانه نقض شده و به جمعیت امید داده شود که تغییر می تواند اتفاق بیفتد و برای دست زدن به تغییر، ابزاری در اختیار دارند. مردم به ویژه هنگامی انگیخته میشوند که رهبران و حاملان جنبش بتوانند از داستانهای شخصی، داستان جمعی خلق کنندو رویای مشترکی را سامان دهند.

جنبش های مدنی در برابر صاحبان قدرت

فرایند دستیابی به تغییرات اجتماعی از راه جنبش های مدنی، به معنیِ نبرد و مبارزه میان دو جبهه است : «جنبش» و «صاحبان قدرت» هر یک تلاش می کنند که قلب ها، ذهن ها و پشتیبانی عموم مردم را به دست بیاورند. صاحبان قدرت از سیاست هایی حمایت می کنند که به نفع نخبگان در راس قدرت جامعه است؛ سیاست هایی که نفع نخبگان قدرت را غالباً به قیمت «ضرر به اکثریت مردم» و با نقض ارزش های بنیادین آن تامین می کند. با این حال ، قبل از شروع جنبش، مردم معمولاً از مشکل / مسئله و نقض ارزشهای خود آگاه نیستند اما اگر بدانند به شدت می رنجند و به راحتی برمی آشوبند.

استراتژی های صاحبان قدرت در برابر جنبش های اجتماعی

صاحبان قدرت با پنهان کاریِ نقض اخلاقیِ شروط اجتماعی و با به کارگیری سیاستهای خود از طریق راهکارهای پایین، قدرت و وضع موجود را حفظ می کنند:

صاحبان قدرت – با بکارگیری استراتژی بروکراتیک در واقع، خط مقدم دفاعیِ جلوگیری از تبدیل شدن بحث ضرورت تغییر را بنا می نهند و از طریق اِعمال قدرت رسمی و قانونی در مجرای اداری، اجازه نمی دهند موضوع و مسئله ی جنبش به یک دغدغه ی عمومی در سطح جامعه تبدیل شود. صاحبان قدرت تلاش می کنند که به شیوه های زیر از جایگاه خود در قدرت دفاع کنند تا وضع موجود و متضمن تامین منافع شان ادامه پیدا کند؛ با :

با (1) «درونی کردن اطاعت مردم از قدرت » از طریق دستگاههای ایدئولوژیک مانند رادیو و تلویزیون، مطبوعات و …، و پنهان نگه داشتن مشکل / مسئله از دید و آگاهی عموم مردم ؛

با (2) دور نگه داشتن مشکل / مسئله از کانون تمرکز مردم از طریق برنامه های کاذب و نمایشی؛ و با (3) دور نگه داشتن مشکل / مسئله از دستور کار سیاسی جامعه؛ چرا که برای نگه داشتن وضع موجود، بحث تغییر نباید به یک موضوع داغ سیاسی تبدیل شود .

برخی از ابزارهای مورد استفاده صاحبان قدرت در استراتژی تداوم وضع موجود عبارتند از:

برخی از ابزارهای مورد استفاده صاحبان قدرت در استراتژی تداوم وضع موجود عبارتند از:

  1. حفظ سیطره برمنابع اطلاعاتی که از طریق رسانه ها در دسترس عموم مردم قرار می گیرد**.
  2. منکر وجود مشکل / مسئله _ شدن و پاک کردن صورت مساله ها
  3. ایجاد «افسانه هایی برای اجتماع» که مشکل / مسئله _ را دقیقاً برعکس واقعیت تعریف کند،
  4. در بوق دمیدنِ «خطر شیاطین بزرگ و دشمن» مثلا ​​تروریسم، تا با ایجاد ترس در عموم مردم، آن ها را وادار کند که بی هیچ تردیدی از هرگونه سیاست صاحبان قدرت پشتیبانی کنند.

بعد از تبدیل پاره ای از سیاست جنبش به یک دغدغه عمومی، سپس صاحبان قدرت، شرایط عادی را با انجام موارد زیر به یک استراتژی «مدیریت بحران» سوق می دهند:

  1. از طریق «افسانه های توجیهی» سیاست های ناعادلانه را مورد توجیه قرار می دهند؛ داستان سرایی می کنند که چرا و چگونه سیاست های آنها برای غلبه بر شَر بزرگتر مورد نیاز است.
  2. بزرگ نمایی شیاطین قدیمی یا دشمن و یا معرفی و ایجاد شیطان و دشمن جدید
  3. ایجاد رویدادهای محرک برای توجیه یک سیاست جدید و جلب رضایت عمومی؛
  4. غلبه بر مخالفت عمومی ابتدا با بی توجهی سپس بی اعتبار کردن، بی ثبات سازی، و در صورت لزوم سرکوب جنبش
  5. حضور در یک روند حل وفصل از طریق وعده ها، لفاظی های جدید، تعیین مطالعات و کمیسیون ها و مذاکرات؛
  6. ایجاد تغییرات جزئی و سطحی از طریق اصلاحات، مصالحه و همکاری با رهبران جنبش
  7. اعطای مقام به برخی مخالفان و دعوت آنان به همکاری (مثلا در سوی دیگر قدرت، در کنار قدرت مداران و علیه مواضع جنبش؛ و یا پیشنهاد مسندی نامربوط به دغدغه ی تغییر)

اصلی ترین ابزاری که به صاحبان قدرت اجازه می دهد سیاست های ناعادلانه را ادامه بدهند و از دید عموم مصون باشند، بهره مندی از سیستم دوگانه ای از آموزه ها و سیاست های «رسمی» در مقابل سیاست «عامل» ست. (این ها اصطلاحات نوام چامسکی است.) سیاست های رسمی سیاست هایی ساختگی ست که به عموم مردم ارائه می شود؛ سیاست هایی پرطمطراق که با اصطلاحات اخلاقی پرسروصدا مانند دموکراسی و آزادی و … اعلام می شوند.

از سوی دیگر، سیاست های عامل و در حال اجرا، سیاست های واقعی دولت است که در معرض دید عموم قرار نمی گیرد چرا که به دلیل نقض گسترده ی ارزش ها، موجب رنجش عموم شهروندان می شود.

استراتژی جنبش:

هدف اصلی جنبش ها، آموزش مردم است؛ و دستیابی به اکثریت فزاینده ای از مردم و بسیج اکثریت مردم به نیرویی مؤثر که موجب ایجاد تحولات اجتماعی شود. برای دستیابی به اکثریت فزایندهای از مردم، جنبش باید در ارزشهای انسانی و فرهنگی عمیق مردم ریشه داشته باشد؛ جنبش باید در ارزشهایی پایدار، نمادها، حساسیتها و سنت های عامه مردم مانند عدالت، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر پایه گذاری شود

تنها با نشان دادن «حمایت جنبش از ارزشهای مردمی» در کنار نشان دادن «نقض ارزشها از سوی صاحبان قدرت» یک جنبش میتواند جمعیت را جذب کند و مردم را به سطح شور و اشتیاق لازم برای اقدام برساند. برعکس، آن دسته از فعالیتهای جنبش و نگرش هایی که ارزشها و حساسیتهای جامعه را نقض می کنند، از جمله اقدامات خشونت آمیز و ظاهرشدن در هیات هیولای عصیان، تأثیر متضاد بر مردم دارد و نه تنها عموم مردم بلکه بسیاری دیگر از کنشگران را رو در روی جنبش قرار می دهد.

استراتژی جنبش، با بازتابی از قدرت ها، باید موارد زیر را به انجام برساند:

  • استراتژی جنبش باید علنا نشان دهد که شرایط اجتماعی و سیاست های صاحبان قدرت، چگونه ارزشها، سنت ها و منافع فردی عموم مردم را نقض کرده است. چنین نشان دادنی شامل آشکار ساختن تفاوت بین سیاست های رسمی وعملی با آموزه ها (خط مشیها)ست.
  • استراتژی جنبش باید راهی کشف کند که بحث نقض ارزشها از سوی صاحبان قدرت در کانون بحث روز جامعه باقی بماند و تازگی و داغی خود را حفظ کند؛ تنها بر ملا کردن ناقضان ارزشها کافی نیست.
  • استراتژی جنبش باید سیاستهای صاحبان قدرت را در دستور کار سیاسی جامعه قرار دهد
  • استراتژی جنبش باید بتواند با افسانه های اجتماعی ساخته شده از سوی صاحبان قدرت، توجیه ها و تکذیب ناکارآمدیها و پاک کردن صورت مسئله مقابله کند.
  • استراتژی جنبش باید بتواند با شیطان سازی و دشمن نمایی دیگران از سوی صاحبان قدرت مقابله کند.
  • استراتژی جنبش با ایفای نقش در برنامه های چالشگر سیاست های صاحبان قدرت باید بتواند بخش های فزاینده ای از مردم را درگیر جنبش کند و دیدگاه ها و برنامه های جایگزین را ترویج نماید.
  • جنبش، نباید خیلی زود و بیش از اندازه سازش کند.
  • پس از کسب اکثریت افکار عمومی، جنبش باید یک استراتژی «پایان بازی» داشته باشد که با وجود مخالفت مصمم صاحبان قدرت مرکزی، مردم و نهادها را برای ایجاد تغییر و تحول (در زمان فرسودگی طرفین) بسیج کند.
  • سرانجام، رهبر و سازمان های فعال در یک جنبش، باید به ویژه در سطح ملی و منطقهای در خدمت پرورش و توانمندسازی کنشگران کف خیابان و ترویج دمکراسی مشارکتی در درون جنبش باشند.

الزامات موفقیت یک جنبش اجتماعی

اطلاع داشتن از فرضیه هایی که نظریه مویر بر اساس آنها پایه گذاری شده از اهمیت زیادی برخوردار است )مویر 2001 :19 .)نکته مهم مویر این است که "صاحبان قدرت فقط تا زمانی که رضایت و پذیرش از سوی مردم را داشته باشند، حکومت می کنند"

. بر اساس این نظریه، این ایده حاصل می شود که تمرکز اصلی جنبش اجتماعی، آموزش، هشدار، الهام بخشیدن و سرانجام مشارکت اکثریت مردم است. این تمرکزی را می توان توسط فعالیت های خاص استراتژیک مانند اعتراضات، اقدامات مستقیم، محاصره یا دادرسی یاری نمود. با این حال، خود فعالیت نباید به عنوان هدف اصلی دیده شود. هدف باید، تغییر افکار عمومی باشد. گیج شدن در مورد هدف باعث شده است که بسیاری از کنشگران این عقیده را داشته باشند که کل یک کمپین به این بستگی دارد که شخصا برخی فعالیتها را متوقف کنند. این نگرش، کنشگران و بعضاً کمپین ها را تحت فشار شدید قرار داده، و می تواند منجر به فرسودگی شغلی، ناامیدی یا اقدام خشونت آمیز شود. بسیار حیاتی است که برافکار عمومی و چگونگی تأثیر مثبت بر آن متمرکز شویم. مویر یک مدلی از تغییر اجتماعی بنام MAP ارائه میکند، و آنرا یک روند هشت مرحله ای توصیف می کند. این مدل، البته یک مدل است، و تا حدی عمومی و نظری است، اما تحقیقات مویر براساس سالها تجربه در طیف وسیعی از جنبش های اجتماعی استوار است و به طرز مفیدی بسیاری از تجربیات را که در جنبشهای اجتماعی زیادی مشترک است جمع می کند. ارزش مدل سازی او این است که به مشارکت کنندگان کمک می کند تا تصویری کلی تر و بزرگتری از کمپین خود داشته و وسیله ای برای ارزیابی پیشرفت آنها از منظری بزرگ تر از درک و انگیزه های فوری خود در اختیارشان قرار میدهد. احتمالا" در قوی ترین حالت، مدل مویر نشان می دهد زمانی که بسیاری از کنشگران نسبت به شانس موفقیت ناامیدتر هستند (زمانیکه که شکست جنبش را مشاهده نمود)در واقع یک گام مهم در روند موفقیت طی میکنند.

مرحله اول: زمان عادی

در مرحله اول - در زمان عادی - شرایط بسیاری وجود دارد که ارزشهای انسانیِ مورد احترام جمع نقض شود؛ ارزش هایی چون آزادی، امنیت، دموکراسی و عدالت و در کل، منافع فردی جامعه به طور کلی ممکن است مورد نقض قرار گیرد. در شرایط عادی، سیاست های صاحبان قدرت دولتی و خصوصی و اکثریت افکار عمومی بیشتر اوقات از ارزش های جمع، محافظت می کند. در چنین شرایطی، افکار عمومی به نقض ارزش ها، حساسیت ها و مصالح فردی جامعه چندان توجهی ندارد؛ چرا که نقض ارزش ها در شرایط عادی نه در معرض دید عموم قرار دارند و نه در میان مسائل حساس و حیاتیِ دستور کار جامعه. زمان عادی، زمانی است که اوضاع سیاسی آرام است.

مخالفان در شرایط عادی

مخالفت علیه شرایط و سیاستها اندک است و بیشتر از آن که از حمایت برخوردار شود، مورد تمسخر عمومی قرار می گیرد. در نتیجه، تلاشهای مخالفان نسبتاً ناکارآمد است. در شرایط عادی، مخالفت اصولا از سه منبع مختلف دیده می شود: سازمان های مخالف رسمی (اپوزیسیون رسمی)، گروه های مخالف عقیدتی یا اصولگرا و گروه های مردمی اجتماع که نماینده ی قربانیان اند.

صاحبان قدرت در شرایط عادی

صاحبان قدرت غالباً سیاست های حامی منافع افراد ممتاز و قدرتمند جامعه را پیش می برند، سیاست هایی که منافع و ارزش های عموم جامعه را نقض می کنند. صاحبان قدرت، پیش از هر چیز چنین سیاستهایی را با دور نگه داشتن شان از کانون توجه عموم و خارج از دستور کار جامعه حفظ می کنند.قدرت مداران باید این سیاست ها را از عموم مردم پنهان نگه دارند، زیرا از رنجش مردم آگاهند و درک کرده اند که اگر مردم حقیقت را بدانند، خواهان تغییر می شوند. صاحبان قدرت با اجرای موفقیت آمیز استراتژیِ دوگانه ای موفق به پیشبرد منافع خود می شوند: قدرت مداران با جارزدن خط مشی و سیاست های رسمی شان هنگامی که در باب ارزش ها و علایق جامعه داد سخن می دهند در واقع موفق می شوند که سیاست های واقعی، عملی و در حال اجرا را از دید عموم مردم پنهان نگه دارند.

عموم مردم در شرایط عادی

یک اجماع سیاسی و اجتماعی از سیاست های رسمی صاحبان قدرت و وضع موجود حمایت می کند، زیرا مردم نمی دانند که دولت / نظام سیاست های عامل و در حال اجرا را درست برعکس آن چه می گوید انجام می دهد. در نتیجه، عامه‎ی مردم از این امر آگاه نیستند که شرایط اجتماعی و سیاست های عمومی اساسا ناقض ارزش ها و منافع فردی آنهاست. یا هنگامی که آگاه شوند توجیهاتی می تراشند مبنی بر ناتوانی در تغییر سیاست ها یا ذکر هدفی مهم تر از منافع کنونی مردم و اعلام این که «چنین سیاست هایی با وجود تناقض شان، ناگزیر/لابد برای محافظت از یک علت یا ارزش بالاتر مورد نیاز است.» در نتیجه، مردم به این آگاهی نرسیده اند که _مشکل / مسئله _ ای جدی وجود دارد. در چنین شرایطی احتمالاً تنها 10 تا 15 درصد از مردم با سیاست های صاحبان قدرت مخالف اند.

اهداف در این مرحله عبارتند از:

  • اثبات و مستند کردن این که یک مشکل / مسئله ای جدی وجود دارد
  • نگه داشتن و حفظ مخالفت فعال، هر چند کوچک؛ و
  • حرکت به مراحل بعدی (متوقف نشدن) جنبش

دست اندازها در شرایط عادی

اصلی ترین خطر، باقی ماندن در زمان عادی به طور نامحدود است؛ گیر افتادن در شرایط موجود به دلیل ساده لوحی سیاسی و ناآگاهی از واقعیت های سیاسی و اجتماعیِ زندگی، و احساس بی قدرتی (یا کرختی) و حس ناتوانی در تغییر وضع موجود

نتیجه گیریِ شرایط عادی

زمان های عادی از نظر سیاسی بسیار آرام است زیرا صاحبان قدرت با موفقیت در پنهان کردن خط مشی و سیاست های عامل و در حال اجرای خود، آموزه ها و سیاست های رسمی شان را با موفقیت ترویج می کنند و بدین ترتیب نقض سیاست های اعلام شده را از حوزه آگاهی عمومی جامعه و دستور کار جامعه خارج نگه می دارند. مخالفان احساس ناامیدی می کنند زیرا به نظر می رسد اوضاع کنونی تا ابد ادامه خواهد یافت و قدرتی برای تغییر در دست نیست. با این وجود، در زیر سطح آرام، تضاد «ارزشهای جامعه» و «سیاست های عملی و در حال اجرا با سیاست های واقعی و پشت پرده ی دستگاه قدرت ، بذر نارضایتی عمومی را می پرورد و چنین دوگانگی می تواند تغییرات چشمگیر ایجاد کند.

مرحله دوم: اثبات ناکارایی و ناکارآمدی نهادهای رسمی

شدت احساس عمومی، افکار و رنجش لازم برای ایجاد جنبش های اجتماعی می تواند تنها در شرایطی اتفاق بیفتد که مردم متوجه شوند که سیاست های دولت، دست به نقض ارزش ها و باورهای مشترک عمومی شان زده است. نارضایتی مردم به ویژه وقتی افزایش می یابد که مقامات رسمی با استفاده از قدرت اداری به اعتماد مردم پشت کنند و حكومتی ناعادلانه و غیرقانونی را ادامه دهند.

»هانا آرنت می نویسد: «دست به عمل زدن مردم با پرده برداری از ریاکاری حاکمان محتمل تر است تا در شوریدن بر روند شرایطِ دشوار

»People are more likely driven to action by the unveiling of hypocrisy than the prevailing conditions.«

مخالفان در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

مخالفان باید هم اثبات كنند كه مشكل وجود دارد و هم اثبات کنند که صاحبان قدرت و سازمان های رسمی مشکل را تداوم بخشیده اند. بنابراین مخالفان باید:

  • مخالفان باید دست به تحقیق بزنند تا ثابت شود که مشکل / مسئله ای وجود دارد که ارزش ها و حساسیت های اجتماعی را نقض می کند.

  • مخالفان باید ثابت کنند که خط مشی رسمی و سیاست های صاحبان قدرت و نهادها در واقع ارزش های جامعه و اعتماد عمومی را نقض می کنند. این فرایند نه تنها با تحقیق در مورد واقعیت ها بلکه با تلاش برای هموار کردن راهی برای مشارکت رسمی شهروندان در فرایند دموکراتیک تصمیم گیری در مورد سیاست ها و برنامه های اجتماعی و اثبات ناکارایی برنامه ها و مجریان رسمی شان باید انجام شود.

  • مخالفان باید در هر شاخه از دستگاههای اداری در سطح محلی و ملی از هر دو نهاد دولتی و خصوصی که ظاهراً برای مشارکت شهروندان باز باشد، به عنوان شاهد (فساد و ناکارامدی) شهادت دهند، به چالش بپردازند و شکایت کنند.

  • مخالفان بایدثابت کنند که مراجع عدالت «دادگاه فرمایشی» اند. آن ها باید به هر نهاد تصمیم گیری مراجعه کنند، چه مقدمشان گرامی داشته شود چه نشود.

  • مخالفان باید در دادگاه ها شکایت کنند و تشکیل پرونده بدهند.

  • مخالفان باید نگرانی های خود را با شورای شهر، پارلمان در میان بگذارند. این برنامه ها معمولاً از طرف سازمان های رسمی مخالف انجام می شود. اما فعلا نتایجی مثبت انتظار نمی رود. نکته ی اصلی در پیروزی این پرونده ها نیست، بلکه اثبات این نکته است که صاحبان قدرت مانع از کار سیستم دموکراتیک می شوند. اما در نهایت، برخی از این موارد ممکن است واقعاً برنده شوند و تأثیر قدرتمندی در ایجاد جنبش و تحولات اجتماعی داشته باشند.

صاحبان قدرت در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

صاحبان قدرت از مجراهای عادی با مخالفان می جنگند و در حین ادامه ی سیاست ها و برنامه های عامل و در حال اجرای خود، به راحتی از پس اوضاع برمی آیند. صاحبان قدرت احساس تهدید یا نگرانی چندانی نمی کنند و آنها این وضعیت را به عنوان یک مسئله ی مدیریت بوروکراتیک/مدیریت اداری و سازمانی -و نه بحران اعتماد به نفس و قدرت عمومی- برطرف می کنند. آن ها از طریق رسانه ها، به راحتی سیاست های رسمی خود را ترویج و همزمان سیاست های عامل و در حال اجرای خود را پنهان می کنند و به این ترتیب مشکل / مسئله را از حوزه ی آگاهی مردم و توجه عمومی دور، و خارج از دستور کار جامعه نگه می دارند.

عموم مردم در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

در شرایطی که آگاهی مردم تغییری نکرده، افکار عمومی و وفاق اجتماعی به حمایت از سیاست های رسمی دولت و وضعیت موجود ادامه می دهد. با این حال، حتی سطح پایینی از شرایط در حال تحول و مخالفت باعث می شود که افکار عمومی در برابر سیاست ها تا حدود 10 تا 20 درصد نارضایتی بیشتری نشان بدهند. به جز پوشش رسانه ای نادر از فعالیت مخالفان، مشکل / مسئله، هنوز در کانون توجه مردم قرار نگرفته و چندان در دستور کار جامعه و موضوعات مهم و حیاتی و جهت بخش جامعه جا نیفتاده.

اهداف در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

  • مستند کردن مشکل / مسئله و ناکارایی، از جمله دخالت و دست داشتن صاحبان قدرت

  • مستند کردن تلاش شهروندان برای استفاده از مجراهای عادی مشاركت شهروندان و اثبات ناکارامدی این مجراها

  • خبره و متخصص شدن

  • ایجاد کانون های مقاومت ولو کوچک

دشواری ها و گره ها در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

  • باور اینكه با استفاده از سازمان ها و روشهای رسمی بدون ایجاد اجماع جدید عمومی، بسیج سازمان های کف خیاباندر صف مخالفان و بدون درگیر شدن در مبارزات طولانی خشونت پرهیز با هدف تغییر بی تعادلیِ نسبت قدرت کنونی، بتوان مشكلات اجتماعی را برطرف كرد و در یک کلام، با مجراهای عادی دست به اصلاح زد و به تغییر سامان داد.

  • ادامه احساس بی قدرتی و ناامیدی

نتیجه در شرایط اثبات ناکارایی سازمان های رسمی

این مرحله می تواند بویژه ناامید کننده باشد. مشکل / مسئله و سیاست های صاحبان قدرت همچنان دست نخورده پابرجاست، مخالفت و تبلیغات چندانی علیه شرایط نیست و به نظر می رسد وضعیت کنونی ممکن است تا ابد ادامه یابد - همانطور که واقعا نیز ممکن است. با این وجود در نهایت می توان از تلاش های این مرحله برای اثبات این امر استفاده کرد که امپراتور برهنه است و چنین فعالیت هایی پیش نیاز هر جنبش اجتماعی آینده است. با این وجود، در این مرحله باید از صمیم قلب، مصمم و مداوم بود.

مرحله سوم: آمادگی شرایط؛ رسیده شدگی و پختگی شرایط

مرحله برخاستن یک جنبش مدنی جدید نیاز به پیش شرط هایی دارد که طی ماهها وسالیان متمادی شکل می گیرد. این شرایط شامل تحولات گسترده ی تاریخی، افزایش جمعیت ناراضی قربانیان و اتحادشان و مخالفت مردمی در تشکل های مستقل اجتماع است که ابراز نارضایتی از شرایط موجود را ترغیب می کنند، انتظارات را از تغییر ارتقا می دهند و ابزاری برای سامان دادنِ تغییر فراهم می کنند.

بعبارت دیگرقبل از اینکه یک جنبش اجتماعی جدید شکل بگیرد، باید شرایط مناسب معمولا طی سال های متمادی به وجود بیاید. این شرایط شامل بستر لازم توسعه تاریخی، جمعیت در حال رشد و ناراضی،… و یک اپوزیسیون نوپا و مستقل مردمی است.

مخالفان در پختگیِ شرایط

اتفاق افتادن یک روند بزرگ و خارق العاده و ناگهانی در اپوزیسیون (نیروهای رسمی مخالف)

باید آگاهی فزاینده و نارضایتی در بین این زیرمجموعه ها به وجود بیاید:

قربانیان و متحدان آنها درک جدیدی در مورد جدی بودن مسئله، نقض ارزشها، چگونگی آسیب دیدن ارزش ها و دخالت غیرقانونی صاحبان قدرت و نهادهایشان به دست می آورند.

نارضایتی می تواند ناشی از نکات زیر باشد: نارضایتی می تواند ناشی از (1) بدتر شدن شرایط و یا احساس بدتر شدن شرایط باشد، که قربانیان جدیدی را به صف می کند،

نارضایتی می تواند ناشی از (2) افزایش انتظارات باشد، نارضایتی می تواند ناشی از (3) شخصی شدن مسئله باشد،

  • شمار فزاینده ای از مردم ناراضی، بی سروصدا در سراسر کشور گروه های جدید مستقل محلی را شروع می کنند، که در مقیاس کلان، «موج جدید» مخالفت های مردمی را تشکیل می دهند که از مخالفان سازمان یافته (اپوزسیون رسمی) مستقل عمل می کند. این گروه ها به زودی از نهادهای رسمی دولتی ، مجراها و صاحبان قدرت ناامید می شوند، چرا که می بینند که سازمان ها و مجراهای رسمی در حمایت از وضع موجود کاملاً جانبدارانه عمل می کنند.موج جدید مخالفان آن گونه که در برنامه عمل جنبش نیز اشاره شده، از اپوزسیون رسمی (مخالفان رسمی) نیز رنجیده اند، چرا که حس می کنند روند اصلاح و تغییر اپوزسیون رسمی، در چرخه ای ابدی با صاحبان قدرت به بن بست رسیده است.

  • سر برآوردن تظاهرات محلی کوچک و کارزارهای خشونت پرهیز به مسئله، بُعدی دراماتیک می دهند و با در معرض دید عموم قرار دادن آن، پیش‎زمینه ای برای اقدامات آینده فراهم می کنند.

  • افرادی از جنبش (مثلا چند تسهیلگر) با دورنمایی که از آینده دارند، به موج جدید مخالفان محلی با دادن اطلاعات، ایدئولوژی و آموزش به بقیه و همچنین با شبکه سازی و امید و ترسیم چشم انداز به جنبشِ درحال شکل گیریِ مخالفان کمک می کنند.

  • شبکه ها و گروه های موجود که می توانند پشتیبانی، همبستگی و مشارکت برای یک حرکت جدید را فراهم کنند لازم است که در جنبش تازه مورد استفاده قرار گیرند.

صاحبان قدرت در پختگیِ شرایط

صاحبان قدرت اگرچه در این شرایط کمی اذیت شده اند ولی چندان نگرانی ندارند و بر این باورند که می توانند از راه مدیریت و رهبریِ مؤسسات جریانِ اصلی اجتماعی، سیاسی و ارتباطات همچنان مخالفان و مخالفت ها را کنترل کنند. سیاست های رسمی به طور عمومی باورپذیر و بدون چالش باقی مانده است، و سیاست های عامل و در حال اجرا همچنان از توده مردم پنهان نگه داشته شده است.

عموم مردم، در پختگیِ شرایط

اجماع عمومی برای حمایت از سیاست های صاحبان قدرت همچنان پابرجاست و مسئله همچنان خارج از در دستور کار جامعه قرار دارد. با این حال، افزایش آگاهی عمومی از مسئله، نارضایتی و مخالفت موج جدید، در درجه اول در سطح محلی، بی سر و صدا افکار عمومی را که مخالف سیاست های فعلی قدرت مداران است به 30 درصد افزایش می دهد، حتی اگر این موضوع همچنان خارج در دستور کار جامعه باشد.

عاهداف در پختگیِ شرایط

هدف در این مرحله کمک به ایجاد شرایط برای برخاستن یک جنبش اجتماعی است

اهداف عبارتند از:

  • شناخت شرایط تاریخی که یک جنبش جدید را امکان پذیر کند.

  • آفرینش، الهام دهی، و آماده سازی گروه های موج جدید، از جمله تشکیل شبکه های جدید، رهبری و تخصصی که پیشگام جنبش جدید باشد.

  • آماده سازی شبکه های موجود که در مورد مسئله نگران باشند و در جنبش آتی شرکت کنند.

  • شخصی سازی **مسئله**

  • افتتاح نمونه اولیه یک پروژه عملی خشونت پرهیز

دشواری ها و گره های در پختگیِ شرایط

برخی از خطرات اصلی این مرحله عبارتند از:

  • عدم شناخت شرایط پختگی برای شروع یک جنبش اجتماعی جدید

  • به کاغذبازی (بوروکراسی)، قانون مداری و قدرت متمرکزِ مخالفان رسمی (اپوزسیون) اجازه دادن که خلاقیت، استقلال، روشهای خشونت پرهیز و خودجوش گروه های جدید اجتماع را در هم بشکند.

نتیجه گیری در پختگیِ شرایط

این مرحله برای جنبش اجتماعی جدید تنظیم شده است. یک **مسئله **ی اساسی به نظر رو به وخامت دارد: نقض های اثبات شده توسط صاحبان قدرت، بسیار بودن قربانیان (آسیب دیدگان از شرایط فعلی)، گسترش نارضایتی، شرایط تاریخی، شبکه های موجود و موج جدیدی از مخالفت مردمی و (نیمه سازمان یافته ی) اجتماع. با این حال، هیچ یک از مردم، صاحبان قدرت و حتی کنشگران موج نو، انتظار ظهور جنبش جدید را ندارند.

مرحله چهارم: «برخاستن و اوج گیری» جنبش مدنی

هنگامی که جنبشهای جدید مدنی در اخبار شب تلویزیون و در عناوین روزنامه ها در معرض دید عموم قرار می گیرد، همه شگفت زده و متحیر می شوند. یک مسئله **ی مدنی که تاکنون چندان شناخته شده نبود، یک شبه به یک **مسئله ی روز اجتماعی تبدیل می شود که همه درباره ی آن صحبت می کنند. این کار با یک واقعه بسیار تبلیغاتی و تکان‎دهنده آغاز می شود: یک «رویداد ماشه» و به دنبال آن یک کارزار عملی خشونت پرهیز که شامل راه پیمایی و تجمع های گسترده و نافرمانی مدنی چشمگیر است و به زودی این موارد در جوامع محلی در سراسر کشور تکرار می‎شود.

رویداد ماشه یک حادثه ی تکان دهنده است که به طرز چشمگیری مسئله ی مهم بحرانی اجتماعی را پیش چشم عموم مردم به نمایش می گذارد ممکن است رویدادهایی عمدی و هدایت شده از سوی افراد، دولت ها و رقبا باشند و یا سهوا و غیرعمد روی دهند ولی موجی از احساسات عمومی را برانگیزند.

رویداد ماشه، با آشکار ساختن مسائل پیش چشم عموم مردم مبنی بر اینکه وضعیت کنونی اجتماعی و سیاست های قدرت مداران/صاحبان قدرت باعث نقض گسترده ی ارزش های اجتماعی، شخصی و منافع شهروندان و اعتماد عمومی شده، حس عمیقی از عصبیت و خشم اخلاقی را در جامعه برمی انگیزاند. سپس، جمعیت عمومی با اشتیاق فراوان در صدد پاسخ بر می آیند و خواهان توضیحی از صاحبان قدرت و آماده شنیدن اطلاعات بیشتر از مخالفان هستند. رویداد ماشه همچنین چون فراخوانی ست که در شیپورمی دمد و گروه های موج جدید مخالف را در سراسر کشور به اقدام فرا می خواند.

مخالفان در مرحله ی برخاستن و اوج گیری جنبش

یک جنبش مدنی جدید فقط هنگامی ایجاد می‎شود که مخالفان، زمان کلید زدنِ یک کارزار فراگیر را خوب تشخیص بدهند : بلافاصله پس از « رویداد ماشه » و هنگامی که کارزار عملیِ خشونت پرهیز در مناطق محلی و جای جای کشور سر بر می آورد و تکرار می شود، زمان آن است که مخالفان به مدیریت کارزاری گسترده دست بزنند. پس دو نکته ی رویداد ماشه و تکرار شدن کارزارهای عملی خشونت پرهیز در گوشه و کنار کشور، به منزله ی علائم هشداری ست برای مخالفان، که زمان یک کارزار گسترده و همگانی فرا رسیده است و باید سریع اقدام کنند.

کمپین عملی خشونت پرهیز، توجه مردم را بر مسئله، متمرکز نگاه می دارد و به مرور زمان تنش‎های اجتماعی ایجاد می کند. روند «سیاست نقش بازی کردن و لاپوشانی مداوم» به یک بحران اجتماعی تبدیل می شود که دغدغه ی کنشگران را به مسئله ای عمومی تبدیل می کند.

موفقیت کارزارهای عملی خشونت پرهیز، به میزان احساسات و ابعاد نمایشی ربط دارد که در تظاهرات عمومی گسترده، به نمایش گذاشته می شوند. تظاهرات نمایش عمومی، تظاهراتی ساده اند که:

تظاهرات نمایش عمومی - دراماتیک (نمایشی) و جذاب اند.

تظاهرات نمایش عمومی - به تظاهرکنندگان توانایی استقرار در نقاط کلیدی می دهد؛ در نقاطی که صاحبان قدرت، سیاست های شان را عملی می کنند.

تظاهرات نمایش عمومی - از نقض ارزش ها به دست صاحبان قدرت، به روشنی پرده برداری می کنند.

تظاهرات نمایش عمومی - نشان می دهند که جنبش، نماینده ی ارزش ها، نمادها، اسطوره ها و سنت های پسندیده ی جامعه است.

تظاهرات نمایش عمومی - در اجتماع محلی در سراسر کشور قابل تکرارند.

چنین تظاهراتی برای صاحبان قدرت چنان چالشی ایجاد می کند که قدرتمداران به هر کاری دست بزنند یا نزنند، در هر صورت بازنده اند. اگر تظاهرکنندگان را نادیده بگیرند، از اجرای سیاست ها جلوگیری می‎شود یا در انجام شان خلل می افتد. اگر هم تظاهرکنندگان مورد آزار و اذیت یا بازداشت قرار بگیرند، همدردی عمومی به سود معترضان و در برابر قدرتمندان انگیخته می شود.

یک جنبش جدید با تکرار نمایش های اجتماعی در قالب کارزارهای عملی خشونت پرهیز در اجتماعات سراسر کشور، نقطه ی «برخاست» را تجربه می کند؛ برخاست یک جنبش جدید با نمود و نمایش های اجتماعی کارزار، در گوشه و کنار کشور کلید می خورد.

گروه‎های جدید مستقل اقدام محلی سر بر می آورند و در راستای مقاومت خشونت پرهیز، موج جدیدی از مخالفان خودمختار نامتمرکز را تشکیل می دهند. مرحله ی برخاستن از جنبش نتیجه ی اقدامات خودجوش هزاران نفر در سراسر کشور است که به تشکیل گروه های معترض جدید (یا احیای گروه‎های قدیمی) دست می‎زنند. این گروه‎های جدید معمولاً ساختارهای سازمانی سستی اتخاذ می کنند که مبتنی بر دموکراسی مشارکتی مستقیم، ساختار رسمی ناچیز و عضویت آزادانه تعریف شده است.

این گروه ها با هم موج جدیدی از جنبش را تشکیل می‎دهند، زیرا نیرویی جدیدند و به سازمان‎های مخالفان رسمی (اپوزسیون رسمی) و یا سازمان‎های اصولی مخالفان متصل نیستند.

اما چرا جنبشهای مدنی مرحله ی برخاست (تیک آف) دارند؟ برخی از دلایل مرحله ی برخاست از این قرارند:

  • سهم گرفتن در قدرت:

گروه های جدید جنبش به عنوان نگهبانان ارزش ها و نمادهای جامعه، تلاش می کنند به حلقه ی صاحبان قدرت بپیوندند تا در قدرت و حفظ ارزش های اجتماع سهم داشته باشند.

  • فضای مرحله برخاستن، به شهروندان امید پویش و حرکت می دهد:

اوضاع جدید بحران اجتماعی برای بسیاری از شهروندان امیدبخش و الهام بخش است که دست به اقدام بزنند.

  • مرحله ی برخاستن جنبش، فضای تکرار و یادگیری مردم از یکدیگر است:

تکرارپذیر بودن کارزارهای اقدام خشونت پرهیز در مناطق مختلف، به کنشگران سازمان های محلی اجتماع وسیله ی مؤثری برای وارد کردن همه را فراهم می کند، ابزاری که به عقیده کنشگران می تواند مؤثر واقع شود .

  • معنای تازه در زندگی مردم:

مشارکت در یک جنبش تازه نفس، به زندگی بسیاری از مردم معنی می دهد چرا که امکان پیدا می کنند که اعتقادات، احساسات و باورهای درونی و روحی خود را بیان کنند.

صاحبان قدرت در مرحله ی برخاستن جنبش

صاحبان قدرت در مرحله آغاز جنبش مدنی ناراحت، بهت زده و عصبانی اند. آنها در می یابند که غول از شیشه بیرون آمده و دیگر نمی توان آن را توی شیشه برگرداند؛ آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت». آنها قانون اول کنترل سیاسی را از دست داده اند: دور نگه داشتن مسائل از حوزه ی آگاهی مردم، توجه عمومی و دستور کار جامعه. آنها با سرسختی محافظه کارانه ای از سیاست های خود دفاع می کنند و برای انتقاد از جنبش جدید آن را تندرو، غیرمسئولانه و حتی الهام گرفته از استکار جهانی می نامند.

در حالی که برخی سیاستمداران میانه رو از موضع جنبش حمایت می کنند، تندرو ها همچنان به حمایت از سیاست های دولت موجود ادامه می دهند.

عموم مردم در مرحله ی برخاست جنبش

طی چند ماه یا سال، افکار عمومی مخالف سیاست های اجراشده و عملی دولت به سرعت از 30 درصد به 50 درصد رشد می کند؛ زیرا برای اولین بار مردم سیاست های عملی را می بینند و دیدگاه های مخالف با صاحبان قدرت را می شنوند. عموم مردم از تضاد شدید بین آنچه که در اخبار می بینند و می شنوند ناراحت و نگران اند؛ چرا که برای اولین بار شروع به دیدن تفاوت بین سیاست های رسمی و عملی می کنند که توسط «رویداد ماشه» و «جنبش» بر آنها آشکار شده است.

اهداف در مرحله ی برخاست جنبش

هدف کلی این مرحله این است که کل جامعه شروع به دیدن و تفکر کند و در برابر مسئله / مشکل اجتماعی دست به اقدام بزند. برخاستن جنبش باعث می شود که کل جامعه به _ مسئله _ بپردازد.

اهداف خاص جنبش عبارتند از:

  • ایجاد یک جنبش مدنی در خیابان مبتنی بر حضور مردم
  • در کانون توجه قرار دادن سیاست های صاحبان قدرت؛ گفتگو از تفاوت سیاست های واقعی و پشت پرده باید در آگاهی عمومی و مسائل داغ جامعه قرار بگیرد و در دستور کار جامعه باقی بماند.
  • ایجاد یک زمینه و بستر عمومی برای جنبش، به منظور آموزش توده ی مردم
  • ایجاد اختلاف نظر عمومی در مورد _ مسئله _؛ یعنی وادار کردن توده ی مردم به فکر کردن درباره ی مسئله / مشکل با داشتن دو دیدگاه متناقض از واقعیت که دائماً به آنها ارائه می شود.
  • جذب همدردی ، همیاری و نظرات مردم
  • شناخته شدن به عنوان «مخالف مشروع و شناخته شده» از اهداف این مرحله است؛ تغییر نظر و سیاست های صاحبان قدرت، هدف این مرحله نیست.

دشواری ها و گره های مرحله ی برخاستن جنبش

دشواری ها و گره های اصلی این مرحله عبارتند از:

  • ساده لوحی سیاسی
  • فرسودگی ناشی از کار بیش از حد، پیشرفت را به عنوان موفقیت شناسایی نکردن و انتظارات غیرواقعی از دستیابی به پیروزی فوری
  • خودبرتربینی، خودحق پندای و تندروی

نتیجه مرحله ی برخاستن و اوج گیری جنبش

مرحله برخاستن، زمان هیجان انگیزی ست شامل مواردی چون رویداد ماشه، اقدامات چشمگیر، اشتیاق فراوان، یک جنبش مدنی جدید، در کانون توجه عمومی قرار گرفتن، بحران، امیدهای فراوان و تولید انرژی فراوان. هم یک مسئله / مشکل اجتماعی که قبلاً شناخته نشده بود و هم سیاستهای رسمی به یک مسئلهی عمومی تبدیل می شوند و طی چند ماه یا سال اکثریت افکار عمومی با جریان همراه می شود. اما برخاستن یک جنبش کوتاهترین مرحله ی آن است. پس از دستیابی نسبتاً سریع به اهداف این مرحله، جنبش به سرعت به سوی مرحله پنجم و ششم، راه می پوید. با این حال، بسیاری از کنشگران چنین موفقیتی را تشخیص نمی دهند و به اشتباه گمان می کنند که جنبش شکست خورده است و تلاش های شان بیهوده بوده است. به هر حال، حرکت کنشگران به مرحله ی بعد ادامه می یابد.

مرحله پنجم: درک عدم موفقیت و بحران هویت و «ناتوانی» جنبش

درک عدم موفقیت درست هنگامی اتفاق می افتد که جنبش به طور نامتعارفی موفق باشد…، امیدهای بزرگ پیروزی فوری در مرحله ی اوج گیری جنبش ناگزیر به ناامیدی تبدیل می شوند، همین طور که تعدادی از فعالان به این باور می رسند که جنبش آن ها در حال شکست است…، آن ها به این باور رسیدند که صاحبان قدرت خیلی قوی هستند

پس از گذشت چند ماه یا سال، امیدهای آن چنانی از برخاستن جنبش ناگزیر به ناامیدی تبدیل می شوند. بیشتر کنشگران باور نزدیک بودن پیروزی را از دست می دهند و به این نتیجه می رسند که هرگز نمی توان به پیروزی دست یافت. آنها حس می کنند که صاحبان قدرت بسیار قوی اند، جنبش شکست خورده، و تلاش های آن ها بی نتیجه بوده است.

عجیب آن که «بحران هویت بی قدرتی و عدم موفقیت» هنگامی اتفاق می افتد که جنبش تنها طی چند ماه یا سال اول به تمام اهداف مرحله ی برخاستن دست یافته و به شدت در این مرحله موفق بوده است.

این مرحله از احساس بحران هویت و ناتوانی همزمان با مرحله ششم اتفاق می افتد زیرا جنبش در مفهوم کلی به مرحله اکثریت رسیده است.

مخالفان در مرحله درک عدم موفقیت، بحران هویت و «ناتوانی» جنبش

باور مخالفان به شکست جنبش:

بسیاری از مخالفان وضع کنونی (اپوزسیون) و کنشگران به این نتیجه می رسند که جنبش در حال شکست است، زیرا بر این باورند که:

  • جنبش به اهداف خود نرسیده است. پس از چند ماه یا سال تلاش سخت که شامل تظاهرات گسترده، نافرمانی مدنی چشمگیر، دستگیری، صحنه های دادگاه و حتی دستگیری و زندان، توجه رسانه ها و حتی جلب اکثریت افکار عمومی در برابر سیاست های صاحبان قدرت بود، جنبش به هیچ یک از اهداف خود نرسیده است.

مشکل، نرسیدن جنبش به اهدافش نیست، بلکه انتظار دستیابی به اهداف در چنین مدت کوتاهی غیر واقعی است. دستیابی به تغییر در سیاست های عمومی در مواجهه با مخالفت مصمم صاحبان قدرت ، اغلب ماهها و سالها طول می کشد.

  • رای صادر کردن درباره شکست جنبش و نرسیدن به اهداف آن، پند ماه یا سال پس از آغاز آن، مثل داستان والدینی ست که فرزند خود را به انتقاد بگیرند که پس از گذراندن دو سال در دانشکده، چرا با نمرات درخشان فارغ التحصیل نشده است. والدین البته، چنین انتظاری ندارند زیرا می دانند دستیابی به مدرک کارشناسی یک فرآیند چهار ساله است. بنابراین، جنبش را نباید با پیروزی نهایی مورد قضاوت قرار داد، بلکه جنبش با میزان پیشرفت اش در مسیر باید مورد سنجش قرار گیرد.

  • " جنبش هیچ پیروزی «واقعی» نداشته است ." این دیدگاه نمی تواند پیشرفت گام به گام جنبش را بپذیرد و دستاوردهایی مثل ایجاد یک جنبش عظیم مدنی مبتنی بر حضور مردم، قرار دادن مسئله در دستور کار جامعه و یا جلب اکثریت افکار عمومی را به رسمیت نمی شناسد و مهم تلقی نمی کند؛ جالب است که درگیری در جنبش باعث کاهش توانایی کنشگران در شناسایی موفقیت ها ودستاوردهای کوتاه مدت می شود. از طریق جنبش، کنشگران از وخامت مسئله، درد و رنج عمیق قربانیان و همدستی صاحبان قدرت مطلع می شوند. شدت این تجربه به افزایش ناامیدی دامن می زند و باعث می شود دستاوردهای کوتاه مدت برای دستیابی به اهداف نهایی بی اهمیت و ناچیز پنداشته شوند.

  • صاحبان قدرت بسیار قدرتمند به نظر می رسند - آنها نه نظر خود را تغییر داده اند و نه سیاست های خود را، اما سیاست های ظاهری خود را سرسختانه بلندتر از همیشه اعلام می کنند، و اعتراضات جنبش و اعتراضات نیمی از توده مردم را کاملاً نادیده می گیرند. ناتوانی صاحبان قدرت مرکزی در تغییر ذهن یا سیاست شان، نشانگر چندان دقیقی از پیشرفت جنبش نیست.

صاحبان قدرت مرکزی آخرین بخش جامعه خواهند بود که دیدگاه و سیاست های خود را تغییر می دهد. هرچه مردم مدت طولانی تری شاهد نقض ارزش های اجتماعی از سوی صاحبان قدرت باشند و هر چه نظر دموکراتیک اکثریت را بیشتر نادیده بگیرند، هزینه های سیاسی ادامه سیاست ها برای صاحبان قدرت بیشتر می شود.

ادامه ی استفاده ی صاحبان قدرت که در مواجهه با افکار عمومی، مدام در رسانه ها حاضر می شوند تا سیاست های خود را توجیه کنند، می تواند نشانگر این باشد که هدف اصلی صاحبان قدرت از دور نگه داشتن مسئله / مشکل از آگاهی عمومی و خارج از دستور کار جامعه ناکام بوده است .

  • جنبش مرده است زیرا دیگر شبیه مرحله ی برخاستن نیست. تصویری که بیشتر مردم از جنبش مدنی موفقیت آمیز دارند عبارت است از: نمایش تظاهرات عظیم، نافرمانی مدنی، بازار داغ رسانه ا ی، بحران و تئاتر سیاسی مداوم - اما این نمودها همیشه کوتاه است. جنبش های موفق در برخاستن به زودی به مرحله بعد می روند و به صورت اکثریت بسیار قدرتمند اما کم تحرک تر ظاهر می شوند - که در بخش بعدی توضیح داده شده است.

اگرچه جنبش ها در مرحله اکثریت با انتقال از تمرکز ملی به تمرکز محلی و از اقدامات گسترده به سمت سازمان دهی مردمی ناپیدا و ناملموس، به نظر کوچکتر و کم تاثیرتر می رسد ولی در واقع رشد و پیشرفت عظیمی را در اندازه و قدرت تجربه می کنند. در واقع، قدرت نامرئی مردمان و سازمان های اجتماعی قدرت جنبشهای اجتماعی ملی را فراهم می آورد.

  • صاحبان قدرت و رسانه های جمعی گزارش می دهند که جنبش مرده است، نامربوط است یا اصلا وجود ندارد و بودنش را انکار می کنند. صاحبان قدرت و رسانه ها نه تنها گزارش می دهند که جنبش در حال شکست است، بلکه همچنین از تصدیق وجود جنبش گسترده مردمی خودداری می کنند. تظاهرات بزرگ و مخالفت عمومی با اکثریت به عنوان «بقایای مبهم سال های پیشین» از سوی رسانه ها و افراد صاحب نفوذ رد می شوند، در میان شان کمتر کسی جنبش اجتماعی کنونی را به اندازه ی جنبش های مدنی 20 سال پیش به رسمیت می شناسد و هنگامی که جنبش موفقیت آمیز باشد، اعتباری به آن داده نمی شود.

خستگی پیکار اجتماعی

با پایان مرحله ی برخاستن، بسیاری از کنشگران از «خستگی پیکار» رنج می برند. پس از چند ماه یا سال فعالیت شبانه روزی در یک فضای بحرانی، با ایثار فراوان، بسیاری از کنشگران خود را از نظر روحی و جسمی فرسوده می بینند و کارنامه ی درخشانی در دست ندارند. بسیاری به دلیل بی تعادلی و یا از روی اضطرار، قادر نیستند زندگی خود را به استراحت، سرگرمی، اوقات فراغت و حضور در مشاغل شخصی تقسیم کنند و به آن نظم دهند. سرانجام، تعداد زیادی از کنشگرانِ مرحله ی برخاستن جنبش، به ناامیدی تن در می دهند و هدف را گم می کنند. آنها افسرده می شوند، می سوزند و بیرون می روند.

گیر افتاده در اعتراض

یکی دیگر از دلایل افسردگی بسیاری از کنشگران در این برهه، ناتوانی از درک تغییر فضا و در پی آن، ناتوان از تغییر رفتار از «فضای اعتراض» به «فضای چالش طولانی برای کسب دستاورد» است:

برخی از کنشگران نمی توانند از «اعتراض به اقتدار در جو بحرانی» بیرون بیایند تا وارد «مبارزات طولانی مدت برای دستیابی به تغییرات مثبت» شوند. بسیاری از کنشگران قادر به تغییر دیدگاه خود در مورد روند موفقیت نیستند؛ آن ها تظاهرات گسترده را به پیروزی اکثریت مردم تعبیر می کنند ولی برای سازماندهی بلند مدت مردم از طریق فعالیت در سازمان های محلی در اجتماع آماده نیستند. در نتیجه، پس از ماه ها شور و شعف و اعتراض همگانی حالا دیگر کار در مرحله پسا برخاستن به کنشگران این احساس را می دهد که جنبش را رها کرده اند.

همچنین بسیاری از مخالفان اصولگرا معتقدند که جنبش در مرحله اکثریت به اندازه ی کافی خالص نیست.

معترضان دوره برخاستن، به سازمانهای جدید جنبش، به چشم «اقتدار سرکوبگر جدید» نگاه می کنند. چه بسا، بسیاری دیگر از کنشگران در ابتدا با این فرض به جنبش پیوستند که «این یک بحران کوتاه مدت است» و برای درگیری طولانی مدت آماده نیستند.

سرانجام، یکی دیگر از دلایلی که بسیاری از فعالان قادر به تغییر در مرحله شش نیستند این است که آنها دانش و مهارت های لازم برای درک یا شرکت در مرحله بعد را ندارند.

عصیانگری، قلدرمآبی، و شدت گرفتن رویکرد « گروهکی و ستیزه جویانه » و خشونت از جمله تأثیرات منفی احساس ناامیدی و ناتوانی / بی قدرتی است. برخی از کنشگران در این برهه به اقدامات ستیزه جویانه، حتی خشونت آمیز دست می زنند. آنها معتقدند كه روشهای خشونت پرهیز تا به امروز ناكام بوده اند زیرا بسیار ضعیف عمل کرده اند.

این تلاش ها اغلب اعمالی بی پروا و بدنام ناشی از ناامیدی وعصبانیت اند که از فروپاشی انتظارات غیرواقعی از این جنبش ناشی می شوند؛ انتظاراتی چون «جنبش باید طی چندماه یا سال به اهداف خود می رسید.»

اما اقدامات شبه نظامی، بیش از خیر، شر می رسانند و به جنبش صدمه می زنند چرا که هم دیگر کنشگران و هم عموم مردم را خاموش می کنند. این روشها همچنین از سوی گروه های خارجی هم حمایت می شود گروه هایی که می خواهند از جنبش برای دنبال کردن اهداف خود استفاده کنند یا با هدایت عوامل محرک، از خارج به جنبش جهت بدهند.

جنبش برای خنثی کردن این مشکل به تلاش آگاهانه نیاز دارد. پیش از هر چیز، باید با فراهم آوردن یک چارچوب راهبردی / استراتژیک بلند مدت مانند برنامه عمل از احساس ناامیدی و ناتوانی فروکاهید؛ چهارچوبی که به کنشگران کمک کند تا حس باخت را به برد، قدرت و پیروزی تبدیل کنند.

همچنین مهم است که این جنبش دستورالعمل هایی روشن در مورد پرهیز کامل از خشونت اتخاذ کند، که توسط همه گروه ها و فعالان رسمی که در جنبش شرکت می کنند مورد توافق گسترده قرار گیرد.

سیاست خشونت پرهیز باید با داشتن دستورالعمل های خشونت پرهیز و آموزش برای همه ی شرکت کنندگان در تظاهرات، و با رعایت «صلح / آرامش» کافی در تمام تظاهرات (ها) اجرا شود و منحصر به حرف نباشد.

فرسودگی شایع

احساس ناکامی و فرسودگی، بحران سازمانی، خواستار اقدامات ستیزه جویانه، سردرگمی، ناامیدی و ناتوانی، … همه در فرسودگی گسترده میان کنشگران نقش دارد.

بحران سازمانی

مدل سازمانی سست متشکل از سازمان های محلی موج جدید، تا چند ماه پس از تشکیل، شروع به احساس مسئولیت می کند. در گام پیش، ساختار سست باعث انعطاف پذیری، خلاقیت، دموکراسی مشارکتی، استقلال و همبستگی لازم برای تصمیم گیری سریع و اقدامات خشونت پرهیز در هنگام برخاست جنبش شد. اما پس از چند ماه، ساختارهای سست سازمانی به ناکارآمدی بیش از حد می گرایند، موجب فرسودگی شرکت کنندگان می شوند و سلسله مراتبی غیررسمی تشکیل می دهند.

به سمت توانایی و توانمندسازی

کنشگران جنبش باید آنچه را که صاحبان قدرت از قبل می دانند بدانند - که قدرت در نهایت، در دست مردم است؛ قدرت با مردم معنا دارد، نه قدرت بر مردم و صاحبان قدرت، صاحبان واقعی آن نیستند. کنشگران باید قدرت و موفقیت جنبشهای اجتماعی - از جمله قدرت و توانمندی خود - را بشناسند.

برخی از راه هایی که کنشگران می توانند بحران هویت و عدم توانمندی برطرف کنند، در موارد زیر آمده است:

  • استفاده از یک چارچوب تحلیلی از جنبش های موفق مدنی، مانند برنامه عمل جنبش، برای ارزیابی جنبش، شناسایی دستاوردها و تعیین استراتژی ها و تاکتیک ها
  • تشکیل گروه های پشتیبانی شخصی/ سیاسی که به کنشگران امکان بدهد که در جنبش ها با عنوان بشر - در مفهوم کل گرایانه و با نیازها و خوب و بدهایش - مشارکت کنند (نه به عنوان قهرمانی وقف جنبش و عاری از زندگی شخصی.)

کنشگران فعال در این گروه های پشتیبانی، باید بتوانند نیازهای شخصی خود را برطرف کنند، از حس گناه و تقصیر مداوم رها شوند، به تفریح و زندگی شخصی خود بپردازند و در ضمن بتوانند با پشتیبانی (در ایجاد چالش برای قدرت) به انجام تحلیل های سیاسی و کار ادامه دهند .

  • اتخاذ یک سیاست جدی « خشونت پرهیز »
  • اتخاذ الگوهای توانمندسازی سازمان و رهبری در هر دو سطح ملی و محلی. الگوی توانمندسازی سومین روش بهینه سازی ساختارهای سلسله مراتبی و سست است؛ با الگوهای توانمندسازی سازمان می توان ویژگی های مثبت «ساختارهای سلسله مراتبی، ولی سست» را شناسایی کرد و بر آن ها افزود ویژگی های منفی چنین سازمان هایی را فرو کاست.

الگوهای توانمندسازی این سازمان ها تلاش می کند تا دموکراسی مشارکتی، کارآیی، پشتیبانی شخصی و اثربخشی را در هم آمیزد.

این الگوی رهبری بیشتر به مادری پرورنده شباهت دارد تا پدری قوی و پشتیبانی پدرسالارانه. در حالی که رهبری سازمان ملی باید هماهنگ و نماینده ی کل جنبش باشد، باید هدف اصلیِ تقویت توانمندسازی سازمان های کف خیابان، تقویت دمکراسی و ارزش دهی یکسان و انسانی به همه با پرهیز از نخبه گرایی در کل جنبش را دنبال کند.

  • یاری به کنشگران برای تکامل از اهمیت اساسی برخوردار است؛ طیفی از معترضان گرفته تا عوامل تغییر درازمدت مدنی به آموزش مداوم نیازمندند.

آموزش کنشگران به عنوان عوامل تغییر/ پیشگامان به وجود آورنده ی تغییر، تنها به خشونت پرهیزی محدود نمی شود، بلکه باید تمام مهارت های درک و سازماندهی جنبشهای موفقیت آمیز در تحولات مدنی را شامل شود .

صاحبان قدرت در مرحله ی درک عدم موفقیت، بحران هویت و «ناتوانی» جنبش

  • صاحبان قدرت به استراتژی تند و تیز خود، از جمله تشدید سیاست تثبیت موقعیت شان ادامه می دهند؛ آنها وانمود می کنند که جنبش و مردم هیچ تاثیری بر موقعیت و مسئولیت شان نداشته اند.
  • صاحبان قدرت برای بدست آوردن اطلاعات به جنبش نفوذ می کنند. آنان همچنین برای به هم ریختن، مختل کردن و بی اعتبار کردن جنبش جدید عوامل نفوذی در قالب کنشگر می فرستند که جنبش را به سمت برنامه های غیرمعمول و خشن و به سوی بی ساختاری، سازماندهی مجدد، عصیان و قلدری بکشانند و با این برنامه ها بتوانند بر سازمانها تسلط داشته باشند.

عموم مردم در مرحله ی درک عدم موفقیت ،بحران هویت و «ناتوانی» جنبش

در این مرحله توده عموم مردم ناسازگاری را تجربه می کنند، نمی دانند چه کسی یا چه چیزی را باید باور کنند. در حالی که بسیاری با چالش های جنبش موافق اند ولی همچنین از همراه شدن با مخالفان و از دست دادن امنیت زیر سایه ی صاحبان قدرت و از دست دادن وضع موجود می ترسند. گزینه های جایگزین برای آنها نامشخص است.

توده مردم به دو پاره تقسیم می شوند: تقریباً 50 درصد از شهروندان از صاحبان قدرت و نگه داشتن وضع موجود، و 50 درصد دیگر از شهروندان از جنبش و تغییر وضع موجود حمایت می کنند.

وجود برخی رفتارها در جنبش، مردم را دلسرد می کند : خشونت، عصیانگری و نفرت پراکنی و … مردم با دیدن موارد دلسرد کننده، همچنان به حمایت از سیاست های قدرت مداران، ادامه می دهند و حتی اقدامات پلیس را نفی نمی کنند چرا که می خواهند وضع موجود ادامه یابد.

اهداف در مرحله ی بحران هویت و ناتوانی جنبش

هدف کلی این است که به فعالان کمک کنیم تا توانمند شوند و به سوی مرحله ششم حرکت کنند تا جاماندن خود را جبران کنند و به جنبش برسند. آنها باید یاد بگیرند که مسیر طولانی موفقیت چگونه به نظر می رسد، و چه اندازه در این مسیر پیموده اند.

برخی از اهداف ویژه ی جنبش در این برهه، کمک به کنشگران در موارد زیر است:

کمک جنبش به کنشگرانکه با استفاده از چارچوبی مانند برنامه عمل جنبش استراتژیست شوند

کمک به کنشگرانکه گروه های پشتیبانی سیاسی و شخصی تشکیل دهند

کمک جنبش به کنشگرانکه خشونت پرهیز باشند و پرهیز از خشونت را ترویج کنند و به اجرا بگذارند

کمک جنبش به کنشگرانکه الگوهای توانمندسازی سازمان و رهبری را ترویج کنند و به اجرا بگذارند

کمک جنبش به کنشگرانکه از فاز اعتراض بیرون بیایند و به مرحله بعدی یعنی تشکیل عوامل تغییر دراز مدت مدنی گام بگذارند.

دشواری ها و گره هایی در مرحله ی بحران هویت و ناتوانی جنبش

مشکلات اصلی این مرحله که باید برطرف شود عبارتند از:

  • احساس عدم توانائی؛ حس باخت - در حالی که جنبش در حال فتح گام به گام دستاوردهاست
  • استبداد ساختارهای «بی چهارچوب و ضد رهبری »
  • شورش و عصیان، قلدری و ​​خشونت
  • ناامیدی، فرسودگی و ترک جنبش

نتیجه مرحله ی بحران هویت و ناتوانی جنبش

بحران هویت و ناتوانی، یک بحران شخصی برای کنشگران است. پس از تجربه حرکت در مرحله ی برخاست جنبش، دیدگاه کنشگران نسبت به جهان و خود تغییر می کند. آنها درمی یابند که مسئله / مشکل جدی تر از آن است که تصور می کردند و می فهمند که نهادهای دولتی، کارگزاران قدرت، و فرآیندهای دموکراتیکی که فکر می کردند به حل مشکلات مدنی کمک کنند، واقعاً خود بخشی از مشکل اند و مشکل فقط در صورتی حل می شود که این سازمان ها در فرایند حل مشکل نقش داشته باشند .

اکنون کنشگران به جای احساس افسردگی و ناتوانی، باید قدرت خود را درک کنند و موفقیت ها و دستاوردهای خود را به رسمیت بشناسند. نیاز به درک این نکته دارند که جنبش آنها با موفقیت به مرحله ششم رسیده و تا مرحله «جلب نظر اکثریت» راه پیموده است و آنها باید با پیدا کردن نقشی موثر برای خود و گروه شان، جاماندگی شان از جنبش را جبران کنند و در ششمین مرحله ی جنبش، با انجام نقش خود در گروه شان، تغییر را به پیش ببرند.

مرحله ششم: پشتیبانی عمومی مردم

جنبش برای دستیابی به تحولات مثبت اجتماعی باید آگاهانه، از اعتراضات پراکنده و کوتاه مدت، گذار کند و در مسیر مبارزات و کشمکش های مردمی درازمدت گام بگذارد. باید بر بی طرفی مردم چیره شود، همدلی آنان را برانگیزد و باورهای شان را با جنبش، همراه کند و همچنین با جلب پشتیبانی فزاینده ی اکثریت مردم، بسیاری از آنها را در روند مخالفت با وضع موجود درگیر کند و اکثریت را به سامان دادن به تغییر وادارد.

نمایندگان هسته ی مرکزی مخالفت مردمی، باید ترکیب خود را به آرامی از «کنشگران و گروه های موج جدید» به «اکثریت بزرگی از جمعیت غیر سیاسی و نیروهای اصلی سیاسی» تغییر بدهند و در روند جلب موافقت این سازمان ها، آنان را با جنبش همراه کنند .

مرحله ی اکثریت، فرایندی طولانی برای از بین بردن حمایت های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از صاحبان قدرت است که تاکنون آنان را قادر کرده بود سیاست های خود را ادامه دهند. این یک روند آهسته از تحولات اجتماعی است که یک اجماع اجتماعی و سیاسی جدید ایجاد می کند و باعث می شود که اوضاع عادی وارونه شود و تغییر کند.

اگرچه جنبش ها به سازماندهی هم در سطح ملی و هم در سطح محلی نیاز دارند ، اما فقط به اندازه قدرت مردم خود قدرت دارند.

دفاتر رسمی و سازمان های اپوزسیون تنها می تواند مقداری پول به چند برنامه ی جنبش برای تحقق دستاوردهای اجتماعی و سیاسی تزریق کند.

هدف اصلی جنبش پرورش، حمایت و توانمندسازی کنشگران و گروه های مردمی کف جامعه است. سرانجام، کنشگران نیز باید برای دستیابی به تغییرات مثبت اجتماعی در برابر مخالفت شدید صاحبان قدرت، راهکاری جدی برای پیروزی در مرحله ششم جنبش یعنی جنبش اکثریت داشته باشند .

مخالفان در مرحله پشتیبانی مردمی از جنبش

مخالفان (یعنی اپوزسیون رسمی و غیر رسمی) باید استراتژی / راهکار مرحله ششم را عملی کنند. اغلب استراتژی به معنای تقویم وقایع و رویدادها، تعداد زیادی مبارزات بی ربط، و واکنش به سیاست های جدید دولت است. راهکار مرحله ی ششم، شامل مجموعه ای از برنامه های راهبردی، الگوهای تازه ی سازمانی و رهبری، و یک استراتژی/ راهکار کلان است .

برنامه های استراتژیک

  • آهسته و پیوسته؛ فرایند سازماندهی محلی نامتمرکز:

نکته مهم در موفقیت نهایی ششمین مرحله، تلاش های مداوم، ساده، اولیه و شبانه روزی کنشگران محلی و مردمیِ کف جامعه اعم از سخنرانی های عمومی، پخش اعلامیه و جدول اطلاعات در سوپر مارکت ها و حراجی ها و هر موقعیتی ست که فرصت آموزش رو در روی شهروندان توسط همسالان خود وجود داشته باشد .

  • مسئله باید در برابر عموم قرار داشته باشد، و این، نکته ی کلیدی این برهه است .
  • آموزش همگانی و گفتگو و گفتمان در مقیاسی وسیع و گسترده:

هدف اصلی جنبش در این مرحله آموزش، جذب و «وارد و درگیر» کردن همه ی اقشار جامعه با مسئله / مشکل است که از طریق طیف وسیعی از ابزارها، از جمله رسانه های جمعی انجام می شود .

البته تماس مستقیم با فعالیت های نه چندان شدید ولی در سطح محلی ، از طریق میزهای پیاده رو، تظاهرات، پخش اعلامیه یا شب نامه، جمع آوری امضا، جلسات خانگی، ادبیات و برچسب برای سپرماشین ها و مکان های عمومی (یا مثلا پخش یا فروش پیکسل و گل سینه و…) از اهمیت ویژه ای برخوردار است که رسانه ها نمی توانند به تنهایی جای این گونه تعامل انسانی را بگیرند و فقط تا اندازه ای موثر واقع می شوند.

  • _مسئله / مشکل بارها و بارها بازتعریف می شود تا شهروندان به ابعاد آن آگاهی دقیق پیدا کنند و پی ببرند که به طور مستقیم بر ارزش ها و منافع شخصی شان تأثیر گذاشته و برای رفع آن چه می توانند بکنند .
  • ساخت جنبش گسترده مبتنی بر کثرت:

جنبش باید کلیه اقشار جامعه را در بر بگیرد. این کار از طریق ائتلاف ها، شبکه ها، همیاری مالی برای پشتیبانی از یک رویداد، امضای طومارها و کارزارها، و درگیرکردن و جلب مستقیم مردم از همه گروه – (از جمله بیکارها، اقلیت های نژادی و عقیدتی، کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان، مذهبی ها، ضدمذهب ها و غیره) انجام می شود و تشکل ها و سازمان های مربوط به این گروه ها - تشکل هایی در امریکا از قبیل « زنان برای صلح و معلمان پیشگام مسئولیت مدنی »- نیز به گونه ی ویژه می توانند در روند جنبش، نقش بپذیرند و درگیر اطلاع رسانی و امر آموزش همگانی شوند .

جدا از این، جنبش به هر سه گروه – سازمان های رسمی مخالف (اپوزسیون رسمی)، گروه های محلی موج جدید (گروه های کف جامعه)، و مخالفان اصولگرا نیاز دارد. سازمان های مختلف جنبش باید با یکدیگر متحد باشند و بر گرایش به خودپرستی، دشمنی و تفرقه افکنی غلبه کنند .

  • استفاده مجدد از نهادهای اصلی سیاسی و اجتماعی:

هم گام با جذب اکثریت بیشتری از افکار عمومی به جنبش، همچنین افراد و جریان هایی از مجراهای اصلی (به عنوان مثال، مجلس نمایندگان، شوراهای شهر، مسئولان، کارزارهای انتخاباتی، نامزدها، دادگاه ها، کمیسیون های رسمی و جلسات دادرسی، و رفراندوم و رای گیری) در پیشبرد جنبش موثر واقع می شوند .

در حالی که نهادهای اصلی سیاسی و اجتماعی در نگه داشتن جنبش به عنوان مسئله ای در کانون توجه مردم نقش دارند و در آموزش به مردم و غیره خدمت می کنند، برخی از این مجراها بر اساس مطالبات مردمی و در جایی که جنبش با پشتیبانی همگانی به شیوه ای قدرتمند ظاهر شده و قدرت های مرکزی ضعیف تر باشند، این اغلب در سطح محلی و ملی دستاوردهای ملموسی کسب می کنند. این موفقیتها در ایجاد موفقیت جنبش در سالهای آینده، زمانی که جنبش از نو بازساخته می شود کارایی خواهند داشت .

  • راهپیمایی، تظاهرات و مبارزات خشونت پرهیز به ویژه در زمان و مکان بحران:

اگرچه جنبش اکنون طیف گسترده ای از برنامه ها را شامل می شود اما باید به اقدامات جدی خشونت پرهیز، تظاهرات و کارزار، به همراه نافرمانی گاه و بیگاه مدنی ادامه دهد .

از آنجایی که مردم در این مرحله در برنامه های مختلفِ زیادی شرکت می کنند و بسیاری از مردم، هدف و ایده ی برخی از اقدامات و رویدادهای خشونت پرهیز را دیگر چندان مد نظر ندارند، این گونه به نظر می رسد که از شمار تظاهرکنندگان کم شده است. در این مرحله، شمار شرکت کنندگان در هر تظاهرات ملی یا محلی معمولاً به نسبت مرحله برخاستن پایین تر می آید (به استثنای برخی بحران های جدید) با این حال، در مرحله ی جذب اکثریت مردم به جنبش، از آنجا که در صدها اجتماع محلی در سراسر کشور رویدادها و تظاهرات مختلفی رخ می دهد، تعداد کل شرکت کنندگان، در واقع در این مرحله بسیار زیاد است .

اگرچه اقدامات خشونت پرهیز گاهی به موفقیت های فوری مانند تغییر رأی یک عضو شورای شهر یا نماینده مجلس کمک می کند، اما هدف اصلی چنین اقداماتی کمک به دستیابی به بسیاری از اهداف مرحله چهارم تا ششم جنبش، مانند حفظ مسئله در کانون توجه مردم و تهیه بستر جنبش برای آموزش مردم است .

برنامه های مشارکت شهروندان:

جنبش نیاز به ایجاد برنامه هایی دارد که در آن تعداد زیادی از شهروندان عادی بتوانند در برنامه های مرور چالشیِ سنت ها، سیاست ها و قوانین فعلی درگیر شوند و هم زمان با پاس داشت ارزش های جامعه بتوانند گزینه ها و راه حل های جنبش به نوعی به عمل تبدیل کنند .

این امر جنبش و شهروندان را توانمند می سازد زیرا بی آن که منتظر تصمیم صاحبان قدرت بمانند توانایی پیدا می کنند که ارزشها و اهداف خود را به اجرا برسانند. چنین فرایند مستقلی کاملاً متفاوت از پروژه های «نمایشیِ» جایگزین است .

برنامه های مشارکت شهروندان، شمار زیادی از مردم را مستقیماً در جایگاه تضاد با سیاست های رسمی قرار می دهد .

این برنامه ها باعث آموزش و جذب مردم می شود، ارزش های جایگزین و سیاست های مورد نظر را به نمایش می گذارد و میزان مخالفت مردمی را در معرض دید قرار می دهد و با خالی کردن زیر پای قدرت، در کامیابی سیاسی قدرت مداران خلل وارد می کند و تغییر را در جهت معکوس قدرت، از پایین به بالا به سامان می رساند .

سازمان جدید توانمندسازی و الگوی رهبری

سازمان های جنبش باید از الگوی « سست » به الگوی « توانمندسازی » تغییر دهند .

مدل سازماندهی سست در ابتدای جنبش جدید بسیار مناسب بود چرا که باعث ایجاد فعالیت های خلاقانه، خودجوش و پراکنده، از جمله نافرمانی مدنی و تصمیم گیری سریع، منعطف و مستقیمِ همه ی دست اندرکاران جنبش می شد .

اما پس از چند ماه، سست بودن ساختار به سرعت به کاستی تبدیل می شود؛ بیش از حد ناکارآمد است، مردم در پی جلسات طولانی از جنبش ریزش می کنند، با تجربه ترین و قدرتمندترین کنشگران، چهره ی یک رهبر چیره به خود می گیرند؛ افراد جدید نمی توانند مشارکت کامل داشته باشند و کل سازمان در سلسله مراتبی غیررسمی تکامل می یابد .

الگوی سازمان توانمندسازی نامی ست که به ساختار جدیدی ارائه می شود که به دست خود کنشگران ساخته می شود؛ کنشگران در آن سعی کنند به همراه بهینه کردن ویژگی های مثبت، مضرات مدل های سلسله مراتبی و سست را نیز به حداقل برسانند .

هدف، مشاركت دموكراتيك ، كارآمد، انعطاف پذير و پایا در پویشی درازمدت است که برای تحقق، به ساختارهای بیشتری نیاز دارد؛ البته ساختارهایی که این اصول را تضمین کنند .

زمان حساسی برای دفاتر و کارکنان سازمانهای جنبش ملی است. در حالی که باید مدافع سیاستهای عملی، یا « سیاست واقعی » پیشنهادی از سوی جنبش باشند، در ضمن باید سازمان را حفظ کنند و با وجود تنوع اعضا، درگیر بروکراسی / کاغذبازی نیز خواهند شد. کارکنان سازمان های جنبش ملی باید مراقب باشند که سازمان تبدیل به یک مخالف رسمیِ جدید (اپوزسیون جدید) نشود، و کارکنان تبدیل به نخبگان جدید جنبش نشوند .

هدف اصلی، خدمت است و پرورش و توانمندسازی مردم و سازمان های کف جامعه و اطمینان از اجرای دمکراسی مشارکتی داخلی .

استراتژی بزرگ

کنشگران باید برای پیشبرد مرحله ششم جنبشهای مدنی، یک « ابَرراهکار / استراتژی بزرگ» تدوین کنند. بیشتر کنشگران به دلیل فقدان یک راهکار / استراتژی مناسب، قادر به مشاهده ارتباط بین فعالیتهای روزانه خود و تحقق اهداف جنبش نیستند .

برخی از عناصر اصلی این راهکار عبارتند از :

  • قرار دادن مداوم مسئله در معرض دید عموم و در دستور کار جامعه :

سیاست ها و شرایط ناقض ارزش ها، علائق و عقاید اکثریت مردم را در معرض دید عموم نگه دارید. با گذشت زمان، چنین امری به ایجاد شرایط اجتماعی و سیاسی برای تغییر کمک می کند. بر اساس رابرت جی لیفتون که راه خلاص شدن از یک توهم اجتماعی را گفتن حقیقت می داند، قرار دادن مسئله، پیش چشم جامعه، با فاش شدن حقیقت به تغییر اوضاع می انجامد .

  • مشخص کردن اهداف کلیدی جنبش و موقعیت هر مرحله

اهداف کلیدی جنبش را مشخص کنید و مشخص کنید که در کدام مرحله قرار دارد و برای دستیابی به آنها استراتژی هایی تدوین کنید. طیف گسترده ای از خواسته ها ومطالبات جنبش، از موارد ویژه را به طور کلی،و به جزییات مشخص کنید .

برای هریک از خواسته های اصلی باید استراتژی ها، خرده جنبش ها و کارزارها تدوین شود. کنشگران باید برای دستیابی به هر یک از مطالبات اصلی، مشخص کنند که حرکت بر اساس راهکارهای برنامه ی عمل جنبش در چه مرحله ای از جنبش قرار دارد و استراتژی ها، خرده جنبش ها و کارزارهایی را تدوین کنند .

  • رویارویی با صاحبان قدرت :

با استراتژی صاحبان قدرت مقابله کنید. جنبش باید اهداف، استراتژی ها و برنامه های بلند مدت صاحبان قدرت را شناسایی کند و زمینه های رویارویی علیه هر یک را توسعه دهد .

جنبش ها برای جلوگیری از دستیابی دولت به هر یک از این اهداف، نیاز به ایجاد کارزارهایی دارد .

- فراتر از اصلاحات:

گزینه های جایگزین، مطالبات بزرگتر و اساسی تر و الگوی جدید پیشنهاد دهید. جنبش اکنون نه تنها به اعتراض به سیاست های فعلی بلکه به پیشنهاد گزینه های ویژه هم نیاز دارد .

مردم در فرایند مبارزه، اندیشه می کنند و می آموزند که مسئله بسیار بزرگتر از آن چیزی است که گمان می کردند. آنها متوجه می شوند که نگرانی اصلی آنها صرفاً « علائم » مشکلات بسیار عمیق تر، بزرگ تر و ساختاری تری بوده است و این که، جنبش مطالبات بزرگتری دارد . این فرایند در نهایت یک جهان بینی یا الگوی کاملاً جدید می سازد .

- درگیری با قدرت مداران، قطب نمای جنبش است

جنبش را از طریق پویایی درگیری با صاحبان قدرت راهنمایی کنید. راهپیمایی یک جنبش اجتماعی شبیه به بازی شطرنج است. جنبش و صاحبان قدرت دائماً برای جلب عموم مردم و ایجاد شرایطی برای حمایت از موقعیت خود، مرتباً در حال حرکت و اقدامات متقابل اند. جنبش تلاش می کند تا با ایجاد شرایط اخلاقی، سیاسی و اقتصادی بتواند پشتیبانی صاحبان قدرت برای ادامه سیاست های خود را از بین ببرد .

صاحبان قدرت برای حفظ ظرفیت خود برای حفظ وضع موجود، سیاست های خود را تغییر می دهند. هدف جنبش، حفظ تضعیف موقعیت صاحبان قدرت و افزایش هزینه ای است که برای ادامه سیاست های خود باید بپردازند .

صاحبان قدرت در مرحله پشتیبانی مردمی از جنبش

صاحبان قدرت برای دفاع از سیاست های خود استراتژی مدیریت درگیری سخت گیرانه ای به اجرا می گذارند که شامل موارد زیر است:

  • ترویج گفتمان، اسطوره سازی و افسانه های جدید و تاکید مجدد بر تهدید شیاطین و دشمنان خارجی از قبیل تروریسم و بنیادگرایی و تلاش برای صف آرایی افراد مشکوک و دیرباور (که جلوی جنبش بایستند یا دست کم از سیاست های « باثبات » قدرت مداران دفاع کنند.)
  • پیچیده تر شدن و افزایش راهکارهای ضد جنبش، برای جمع آوری اطلاعات : تلاش برای بی اعتبار کردن جنبش، تفرقه افکنی و به وجودآوردن اختلال درونی، کنترل و هدایت جنبش، قبضه کردن جنبش یا تلاش برای جلوگیری از پیشروی جنبش با ادعای تحقق اهداف جنبش - تلاش برای " کوبیدن سر مار به دست دشمن " و توجیه و سنگربندی یک جنبش علیه یک جنبش دیگر، و سعی در یارگیری از افراد جنبش طوری که تحت کنترل جریان اصلی سیاسی قرار بگیرند
  • مبارزه با جنبش از طریق تعویض استراتژی ها، موضع گیری ها و سیاست ها بر حسب نیاز انجام می شود .
  • وانمود کردن صاحبان قدرت به انجام مذاکرات :

صاحبان قدرت به نظر می رسد که علناً درگیر « فرایند مذاکره » معنی دار باشند در حالی که بدون از دست دادن هرگونه مزایا، در واقع دارند سیاست ها و خط مشی عملیاتی خود را پیش می برند. صاحبان قدرت ادعا می کنند که سیاست های آنها صحیح و پیروز است .

سرانجام، شکاف در درون ساختار قدرت اتفاق می افتد، زیرا با گذشت زمان، فشار اجماع جدید اجتماعی و سیاسی، بخش هایی از نخبگان اصلی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به گونه ای فزاینده وادار به تغییر موقعیت می کند تا جایی که برای محافظت از منافع شخصی خود حتی علناً با سیاست های صاحبان قدرت مرکزی به مخالفت بر می خیزند؛ چرا که اکنون دیگر مسئله در مجلس، دولت و سایر سطوح سیاسی به شدت مورد بحث قرار گرفته است .</div>

  1. Constructivism برساختگرایانه/ تلفیقی 

  2. Deprivation theory 

  3. Resource Mobilization 

  4. Deprivation 

  5. DeFronzo, J: Social Problems and Social Movements Rowman & Littlefield Publishers 2019 

  6. Gurr, Ted, R. (1970) Why Men rebel. Routledge, 2011 edition. Pp.46-56. 

  7. Resource Mobilization 

  8. Jenkins, J. Craig (1983). Resource Mobilization Theory and the Study of Social Movements, Annual Review of Sociology, Vol. 9. pp. 527-553 

  9. Political opportunities theory 

  10. برای جزئیات دقیق تر نگاه کنید به: Meyer, David S. (2004).PROTEST AND POLITICAL OPPORTUNITIES. Annual Review Sociology. Vol. 30. Pp.125–45 

  11. Nepstad, Sharon , E.(1997) The process of cognitive liberation: Cultural synapses, links, and frame contradictions in the US‐Central America peace movement. Sociological Inquiry 67 (4).pp. 470-487 

  12. Multi-Factor Theory 

  13. نگاه کنید به:

    Saffer (https://www.researchgate.net/profile/Adam-Saffer), A dam J. (2018) Value‐Added Theory.

    Ormrod J.S. (2014) Smelser's Theory of Collective Behaviour. In: Fantasy and Social Movements. Studies in the Psychosocial Series. Palgrave Macmillan, London. (https://doi.org/10.1057/9781137348173_7)

    Loris Caruso(2015). Theories of the Political Process, Political Opportunities Structure and Local Mobilizations. The Case of Italy. Sociologica (ISSN 1971-8853) Fascicolo 3, settembre-dicembre 2015 

  14. Smelser, Neil J. 1963. Theory of Collective Behavior. New York: Free Press. 

  15. Leadership Theory 

  16. DeFronzo, James (2014). Revolutions and Revolutionary Movements. Routledge , 5th edition. 

  17. Cömert, Nil Cokluk (2019). Postmodern Status of New Social Movements: A Research on Yellow Vests. Connectist: Istanbul University Journal of Communication Sciences, Istanbul University Press. 

  18. آصف بیات گفتگو با میدان 

  19. برای مثال نگه کنید به:

    Cömert, Nil Cokluk (2019). Postmodern Status of New Social Movements: A Research on Yellow Vests. Connectist: Istanbul University Journal of Communication Sciences, Istanbul University Press 

  20. James Defronzo (https://www.researchgate.net/profile/James-Defronzo) & Jungyun Gill (2009). A Comparative Framework for the Analysis of International Student Movements_, Social Movement Studies_, Vol.8, issue 3, p.212. 

  21. The Sociology of Social Movement. 

  22. Pichardo, Nelson A. (1997) New Social Movements: A Critical Review. Annual Review of Sociology. Vol 23. PP.411-430. 

  23. Redemptive movements 

  24. برای تحولات نیمه دوم قرن بیستم و ظهور جنبش های جدید اجتماعی با مروری بر آثار مانوئل کستلز، آلن تورن، هابرماس و ملوچی نگاه کنید به:

    Buechler, S. M. (1995) New Social Movements theories. The Sociological Quarterly, Vol.36. Issue 3, 441-464.

    Melucci, Alberto. (1980) The new social movements: A theoretical approach. Theory and Method, Vol.19, Issue 2.199-226. 

  25. Ed. By Freeman, Jo & Lee, Victoria (1999). Waves of protest : social movements since the sixties. People, passions, and power., 

  26. David F. Aberle 

  27. Reform Movement 

  28. Redemptive Movement 

  29. Slow Food movement 

  30. barefoot jogging 

  31. نگاه کنید به ویژه نامه ی زیر: Jonathan ChristiansenFour Stages of Social Movementsو RESEARCH STARTERS ACADEMIC TOPIC OVERVIEWS 

  32. Blumer 1978 and Tilly 1969 

  33. برای مطالعه اولیه مراحل چهارگانه جنبش ها نگاه کنبد به:

    Blumer, H. (1969). Collective behavior. In Lee A.M., (Ed.), Principles of sociology (3rd Ed.). New York: Barnes and Noble Books. 

  34. Donatella della Porta(2015)Social movements, political violence, and the state: A comparative analysis of Italy and Germany. John Wiley & Sons. P.150. 

  35. John J. Macionis(2001). Sociology. Prentice Hall 

درباره ما
“کنش آکادمی” یک منبع آنلاین رایگان برای همه کنشگران مدنی و سازمان های جامعه مدنی است که تلاش می‌کنند جامعه ایی دموکراتیک و توسعه گرا بسازند و تغییرات اجتماعی - سیاسی مثبتی را برای زیست بهتر، حقوق برابر برای همه شهروندان ایرانی ایجاد کنند. چشم‌انداز ما این است که کنشگران مدنی، چه در سطح محلی و چه در سطح ملی و جهانی، آمادگی و توانایی بیشتر و بهتری برای کار با یکدیگر و جوامع محلی در شرایط محیطی پر مخاطره به منظور ایجاد تغییرات مثبت در شرایطی که زندگی‌ اجتماعی – سیاسی شان را تحت تاثیر قرار می‌دهد داشته باشند. رسالت ما ساختن جامعه مدنی پویا، شاداب ، دموکراتیک ، توسعه گرا و بسط و گسترش زندگی انجمنی در جامعه ایرانی و جوامع فارسی زبان است.
Part of the following networks